سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

افسوس آن جوانى شادى گسار کو

پنجشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۸ ب.ظ

شش سال تمام رو به دیوار مى خوابیدم. رو به ترک هایى که تمام انحنا و گوشه هایش را حفظ بودم. در رؤیاى شب ها، هیچ سوارى از هیچ شهرى بر هیچ رکابى هیچ نمى آمد. خواب هایم بوى آجر و آهک مى داد. صبح ها را اگر با دو لیوان آب گرم شروع نمى کردم تا ظهر طعم دیوار داشت هر چه مى خوردم. دیوار تراژدى مطلق روزها بود. آدم ها را اگر مى دیدم از پس پنجره اى بود که به سختى برایشان باز مى گذاشتم. مارک که معلم شیمى بود مى گفت سنتز ات سخت است، شبیه مولکول هاى آب گریز که تنها انگیزه شان از شنا کردن، دورى از آب است... دیوار بود تمام آن سالها. براى خودم زندانى ساخته بودم که هر موجود دو دست و دو پایى یک عروسک بى تاثیر بود که غروب ها در تنهایى محض اتاق هضم مى شد. ملودى هاى دم غروب در اتاق گیر مى کرد. شکاف هاى دیوار با ضربات اکتاوهاى ریز و درشت ترک میخوردند. دیوار، هم خراب مى کرد هم مى ساخت. هم خود ترک مى خورد و هم ترک مى ساخت. شبیه آن مصرع شهریار در هذیان دل. هر ترک اى در عمق شکستى دیگر اتفاق مى افتاد. که تنگى دست جهان بود آن شکست. با یک سو و انحناى جدید. مثل کوارتت هاى بتهوون هر انحنایی در پیچ و تابى دیگر گره مى خورد و هر فواره ى گسستى انگار معناى خاصى داشت... تا اینکه یک صبح نم زده ى بهارى. دیوار و خاطره ها را ترک کردم. شبیه مردى که تمام هویتش را یک جا و در یک دست، به نگارى یا نگاره اى مى دهد. اى واى. که هنوز از آن وداع نوشتن هم مثل زمهریر سرد و مثل قرابه ى زهر تلخ است.. 

.

.

.

سال ها بعد که به مجلس پیرمرد درآمده بودم، در سجده ى نماز عصر شب آخر اعتکافى، کودتایی دوباره شد. داشتم آتش مى گرفتم. به نزدیک ترین آدمى که آن روزها مى شناختم زنگ زدم. طفلک هاج و واج بود. که این لابد به سرش زده. اما من حسى داشتم که هم جدید بود هم قدیمى. جدید بود چون از جنس پیرمرد بود. از جنس ذکرهاى یک نفس و گریه هاى ممتد بود. اما سخت قدیمى بود. عطر خاک داشت. شکست من شکل ترک هاى دیوار بود. و هر روز انحنایى تازه داشت. و انگار کسى از اعماق دیوار بود که مى گفت "ما گرفتیم آنچه را انداختى.."

  • ۹۷/۰۳/۳۱
  • وی بی