سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

۱۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

خداوند خطاب به پیامبراعظم صلی الله علیه و آله می فرماید که:

"و صَلِّ عَلَیهِم إِنَّ صَلوٰتَکَ سَکَنٌ لَهُم وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ "  ۱۰۳- توبه

برای آنها {مومنین} دعا کن. که دعای تو مایه ی آرامش و قرار ِ آن هاست. و خداوند شنوا و داناست.







  • وی بی
بی چاره ها یادشان نبود که اگر می خواندند برای شان که "عشت فخر المسلمین.. عاش الملیک " .. نه که عزت و باقی عمر آنها را خواسته باشند که از سر فرصت بود .. که خائنین حرمین را هیچ گاه حرمتی نزد مسلمانان نبود.. و عمرشان در کاخ ها بود .. و سر بر خاک بنده گی نگذاشتند..

حالا همه می دانند که مایه ی فخر مسلمین و آن ها که پرچم مبارزه با کفر را دست شان گرفته اند چه کسانی هستند.. این فقط ملک عبدلله است که فراموشی گرفته.. و در و دیوار را از هراس نگاه می کند.. که مگر مرگ از کدام شان به او وارد می شود..   فَأَصبَحوا فى دارِهِم جٰثِمینَ..

..
.


  • ۲۷ خرداد ۹۱ ، ۰۴:۱۹
  • وی بی
طرف اومده به عنوان تحلیلگر سیاسی نوشته که "ما انتظار نتایج یکی دوساله نداریم ازین جنبش.. جنبش ما جنبش مردم است و همیشه پیروز است.. ولو اگر نتایج اش را صد سال دیگر ببینیم..".. 

.

.

همین آقا تابستان سه سال پیش بود که نوشته بود جمهوری اسلامی تا آخر سال دوام نمی آورد.. ! 

..

.


خدایا این ها چه شان است.. کسی می داند؟

  • ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۰۱:۴۶
  • وی بی
خدایا ما خیلی سوتی دادیم. ببخش. یا اله العاصین.
  • ۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۵
  • وی بی
خواب های پری شان می بینم این روزها. گاهی وسط یک سخنرانی در فلان حزب از خواب می پرم و همه ی آدم هایی که در صندلی های قرمز فرو رفته اند از نظرم محو می شوند. گاهی بر می گردم به یک امتحان ریاضی قدیمی.. هیچ چیز یادم نمی آید.. برگه را سفید می دهم.. و رد می شوم.. گاهی هم بر می گردم به آدم های گذشته.. از کنارشان بی هیچ حرفی و با سکوت می گذرم.. گاهی می روم روی پله ی دانشکده.. با صدای بلند اذان می گویم. گاهی دست دکتر سهراب پور را می گیرم. می برم تتاتر شهر.. و با هم جمعیت را نگاه می کنیم و بلند بلند گریه می کنیم. گاهی می روم طبقه ی پنجم دانشکده ی ریاضی.. می نشینم روی نرده های چوبی و سر می خورم.. پایین.. گاهی از پایین جمعی سخنران را نگاه می کنم.. و آهسته از در پشتی از دست آدم هایی که دست ها و پاهای بزرگ و کله های کوچک دارند خلاص می شوم.. گاهی می روم هیئت. و جمعیت را نگاه می کنم. و می روم بالای سر حسن. که وسط سینه زنی دچار تنگی نفس شده و دارد ضجه می زند. . ..

.

.

یا ستار.


  • وی بی
دوستی که برای خدا نباشد از دشمنی بدتر است. کاری که برای خدا نباشد نکردن اش احتمالا بهتر است. .. پیرمرد می گفت اگر کاری را برای خدا نکردی باید دعا کنی که سیئه نشود و حسنات ات را خراب کند. راست می گفت. و ما باز هم دیر فهمیدیم. و می فهمیم.

...

تو بنویس اما روزهایی بود که در تنهایی محض اوج احتیاط را در وابسته گی به خدا دیدی. که او بهترین ِ هم نوایی ها ست.

...

.


  • ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۰۸:۵۱
  • وی بی
بنویس روزهایی بود که هیچ بادی نبود که بیدی را بلرزاند.

.

.

.

  • ۱۷ خرداد ۹۱ ، ۰۶:۵۳
  • وی بی

  • وی بی
داشتم فکر می کردم که چه می شود که آدم آن صحنه ی عظیم و باور نکردنی چندمیلیونی تشییع پیکر امام* را ببیند و زیرش بنویسد که "امتی با ضریب هوشی کم" .. یا توده ی مردمی که عاشقانه ازین کشور دفاع کردند و حالا به احترام امام شان سیاه پوشیده اند را "خفاش اللهی" بنامد.. 

. . . 

آقای فلانی.. شما که عددی نیستید و تنها هنرتان هرزه کشی ست و البته بی بی سی و خودتان آن را کاریکاتور می نامید... برای شما نه .. برای آن بزرگ تر های تان می گویم .. که جرات می کنند که ادعای دروغ روشنفکری کنند .. بیایید بنشینید فکر کنید که چرا دویست سال است که توده ی مردم ایران از روشنفکر و غرب زده متنفرند. شما چه انتظاری از مردم دارین وقتی حتی خودتان هم از خودتان متنفرید... خفاش آن هایی هستند که جنگ که شد تنیدند درون غارهایی تاریک.. با پاسپورت های ملکه ی انگلیس.. با دلارهای کثیف.. نه آن مادر شهیدی که سه فرزندش را داد.. و آمد .. تا با امام خود.. و با پدر فرزندان ش خداحافظی کند.. 

...

مدت هاست که حالا با شما و قماش شما کلمه ای نمی گویم. اما گاهی برای تان دعا می کنم. مرگ خیلی نزدیک است آقای کاریکاتور... اتقوا الله حق تقاته. عذاب الهی عذاب سخت و هولناکی ست... 



*: برو نگاه کن آقای فلانی. برو تایم را نگاه کن. برو مجله ی تاریخی معتبر بوسیک را نگاه کن. برو آن صفحه ی تشییع را نگاه کن و ببین که همه ی رسانه های دنیا ثبت کردند که این مراسم در طول تاریخ بی نظیر بود .. که نزدیک هشت میلیون آدم در یک جا جمع باشند.. شماها برای کورش و داریوش و مصدق و هزار چیز خیالی دیگر می میرید و خودتان را می کشید که این غربی ها کمی داشته های تان را به رسمیت بشناسند. - و البته موفق هم نیستید-. و خیلی ساده از صحنه های عظیم این ملت می گذرید. دنیای بدی دارید. در افسانه وفسانه غوطه ورید. و الجهنم محیطه بالکافرین. 

  • وی بی

برای آن کودکی که سیزده خردادِ شصت و هشت روی دوش پدرش رفته بود و جمعیت را نگاه میکرد که گریان و هراسان بودند، خمینی یک آدمی‌ بود که داخل آن اتاقکِ شیشه‌ای بود.. در یک پارچه ی سفید.. با یک عمامهٔ سیاه ساده اما پر هیبت.. طوری که انگار همه به احترامِ آن بود که سیاه پوشیده بودند... برای خیلی‌‌ها دنیای بی‌ خمینی دنیای پر هراسی بود.. خمینی پدر خیلی‌‌ها بود.. پدر پا برهنه‌ها بود.. پدرِ یتیم‌ها بود. پدرِ فرزندان شهدا بود. پدر مهدی بود که پدرش در عملیات کربلای پنج شهید شد.. خمینی پدر بی‌ حوصله‌ها بود حتی‌.. آنها که خسته بودند از اسلام روی طاقچه. آنها که از اسلامِ آمریکایی نفرت داشتند. از دینی که تنها موهبتش این بود که یاد میداد که چی‌ را باید چند بار آب کشید. اسلامِ آمریکایی اسلام مادربزرگی بود. یک اسلام بی‌ نشاطِ آغشته به الفاظ عربی‌. اسلامی بود که در پیری فقط به درد میخورد. به دردِ مردم که نه. به دردِ ریا انگار. به دردِ توی سرِ ملت زدن میخورد. توی سرِ در و همسایه زدن میخورد. اسلام قبل از خمینیِ ما ایرانی‌ها به طرز نفرت انگیزی آمریکایی بود. و شاید تنها چیز آمریکایی بود که مقبول جامعه نبود...

بزرگتر که شدیم دانستیم اما که چرا برای خیلی‌‌ها دنیای بی‌ خمینی قابل تحمل نبود. دنیای بی‌ امام دنیای بی‌ رحمی بود. دنیایی بود که ما را یتیم گیر آورده بود. خمینی که رفت آن صندلی‌ سفید و دیوار آبی آسمانی را با خودش به آسمان برد. خمینی اصلا همیشه در آسمان بود. این را میشد از همهٔ کبوتر هایی که به عشقش میپریدند پرسید. از شهید حسن که عکس خمینی روی قلبش بود وقتی‌ میرفت جبهه. وقتی‌ از زیر قرآن رد میشد. حتی از وزیر فلان که میگفت فلان خبرِ بد را ندهیم که قلب امام درد بگیرد. خمینی یک امامِ واقعی‌ بود. و این را میشد از همهٔ کبوترانی پرسید که پر میکشیدند به عشقِ او.

بزرگ که شدیم و سال ۷۳ را دیدیم فهمیدیم که چرا دنیای بی‌ خمینی هراس داشت. وقتی‌ انقلابِ پا برهنه‌ها داشت میشد انقلابِ مدیرانِ پشت میزی. انقلابِ مدیرهایی که برای ریاست و وزارت از سر و کولِ هم بالا می‌رفتند. انقلاب مدیرهایی که کارکشته بودند و اهل سازندگی! خوب خانه هایی ساخته بودند برای خودشان. خانه های آخرتشان اما مثل مدیرانِ قبلِ خمینی یحتمل ویران بود.

سالِ ۸۰ را که دیدیم فهمیدیم که انقلاب بعد از خمینی انقلابِ مجلسی هایی بود که حقوقشان ۱۵۰ برابر متوسط مردمی بود که نماینده شان بودند. انقلابِ آمریکایی بود. انقلابِ مجلسی هایی بود که از صحن مجلس با سفارتِ آمریکا تماس می‌گرفتند. می‌گفتند ما تحصّن کردیم علیه جمهوری اسلامی. کمک کنید. همان روز بود که شما میگفتید که کاش فتحعلی شاه زنده بود و این مجلس را به جای آن یکی‌ به توپ می بست....

 

باری... دنیای بعد از خمینی دنیای خوبی نبود. دنیای اختلاف‌ها بود. دنیای در به دری‌ها بود. دنیای بی پدری‌ها بود.

 

اللّهم الحقنی بالشهدا و الصدیقین و الخمینی











بعد التحریرخبط کردم در نوشته ام. طوری تاریک نوشتم که انگار معلوم نبود که حالا ما به سایه ی امام خامنه ای بر سرمان دل بسته ایم. تذکر دوستان به جا بود. حق.  



  • ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۳:۲۶
  • وی بی