سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

با من بمان ...

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۶ ب.ظ

دوساعتى مانده تا سفر. حس عجیبى همراهم هست که آن را در کوله پشتى قدیمى ام قایم مى کنم. دیشب سر خاک مادربزرگ دوام نیاوردم. یعنى چه طور مى شود آدم دو سال تمام جلو خودش را بگیرد اما دو دقیقه نتواند خاطراتش را کنترل کند. آن ذهن عجیب و دوست داشتنى که خط و ربط ها را دقیق و درست مى فهمید اما به احدى بدى نمى کرد. او که مانیفستش سراسر عمر "هنر خوبى کردن در برابر بدى ها" بود، دوسالى بود که دیگر چهره ى نورانى اش با ما نبود. دو ساعت مانده تا سفر اما من تا دو سال عقب تر را تماماً گریسته ام....

.

.

{خدایا من بارها مُرده ام. و هر بار دلتنگ تر برگشته ام. من بارها در خیابان هاى شهر. در سرفه هاى ممتد شهر. در کانتکت هاى همراه اول. در خنده هاى همراه اول. در گریه هاى بى همراه اول. در قنوت نماز عید. در میانه هاى سوره جمعه. در ابتداى سوره غافر. مُرده ام. خدایا.. من این همه مرده ام و تو مرا باز تنها تر برگردانده اى... تو چرا مرا اینقدر تنها مى خواهى ... خدا... }

.

.

عاشق این شهر نفرت انگیزم. زنده گى در شهرى را دوست دارم که مدام بتوانم ترکش کنم بى آنکه او مرا ترک کند. شهرى که تمام مردمانش از تو متنفرند اما تو خود را مدیون تمام درخت هاى سیب شهر مى دانى. شهرى که یک صلوات پیرى یک عمر دشنام شهرنشینانش را تسکین مى دهد...

این روزها را بعید است که تنها دوام بیاورم. این روزها سراسر حدیث نفس مى گویم. اما تو مهربان باش. با من بمان..
.
.

  • ۹۴/۱۲/۰۱
  • وی بی

نظرات  (۱۱)

  • مسافر شماره 72
  • بالای تهران کوهستان است و سنگ لاخ...
    تهران از پایین بزرگ می شود...
    پایینِ تهران تا چشم کار می کند،
    دشتِ صاف است...

    پرسه در خاک غریب پرسهای بی انتهاست

    هم گریز غربتم زادگاه من کجاست

    در نوبت باش و در بزن که محبوب غیور و با وفاست...
    (استاد علی صفایی)
    در غربت بیشتر بنویسی حالت بهتر میشه.
    man chi boodam?

    roorast begid didid madar dar man zendegi kone?

    mozhek naboodam?

    هرچه انسان عمیق تر می شود، چشم به راه تر می شود ...

    "یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون"
     آل عمران/ 200


    بعد از ازدواج این هجم غم چرا?
    کجای قصه مشکل داره که همیشه سجوم و حبذا غم دارن...?
  • اگر تو یاد کنی، یاد می کنیم ترا
  • تو با شکستگی پا قدم به راه گذار

    که ما به جاذبه امداد می کنیم ترا

    از دیالوگهای مرگبار ...
    دقیقا اختلاف نظر عمیق من و مادرم در همینه : هنر خوبی کردن در برابر بدی ها
    همه نمیتونن مثل مادرها هنرمند باشن
  • دختـــر شب
  • :' )