سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

دو قدم دلهره دارم.. دو قدم دلتنگم..

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۵۰ ب.ظ

نقل است که ابتهاج بعد از مرگ نیما غزلی با این مطلع برای شهریار می‌فرستد که: "با من ِ بی کس ِ تنها شده یارا تو بمان .. " .. و گلایه می‌کند از زنده‌گی و این بهارهایی که به آنی خزان می‌شود و از او می‌خواهد که حداقل دمی بیشتر با او باشد .. شهریار در جواب اما به او می‌گوید که باید به رفتن فکر کرد و نباید به ماندن خود یا کس دیگری سرگرم شد.. و می‌نویسد که "دور ِ سر هلهله .. و هاله‌ی شاهین ِ اجل، ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه؟" ... انگار که شهریار پیشنهاد ابتهاج را رد کرده باشد..

.

حالا من ازین بهارهای گذشته .. ازین خزانی که می‌آید.. از همین پاییز امسال هم چنین حالی دارم.. در دل هوای صحبت یاران قدیم را دارم و بر گذشته افسوس می‌خورم.. آنطرف‌تر اما این زوال را هم می‌بینم .. و این ناپایداری دنیا را بیش از پیش باور می‌کنم .. و روزها در برزخی از دلتنگی و دلهره می‌گذرد. 

یا اله العاصین. 

  • ۹۲/۰۶/۳۱
  • وی بی

نظرات  (۷)

  • فدایی رهبر
  • سلام و درود برادر. ببخشید میتونم آدرس وبلاگ آقا محمد رو داشته باشم؟
    پاسخ:
    علیکم السلام. ایشون جایی نمی‌نویسند فعلاً.
  • محمد رستگارفر
  • سلام آقا وحید
    این سایت تو رجانیوز لینک شده. اگر تمایل داشتید باهاش همکاری کنید.


    دقیقن.................
    حال در خوف و رجا رو به تو برمیگردم....

    ولی مگه منافاتی با هم دارند؟ اینکه با دیگران باشی و ناپایداری دنیا را هم فراموش نکنی. باور به ناپایداری دنیا و حرکت در مسیر رضایت خدا هیچوقت با عزلت نشینی و بریدن از دیگران و دلتنگ نشدن و ... بدست نمیاد.

    شاید هنر واقعی در این باشه که انسان دلتنگ بشه ، عاشق بشه ، با اونایی که دوسشون داره باشه ولی باور داشته باشه که همیشگی نیستند. باور داشته باشه هر وقت خدا اراده کنه ممکنه از دستشون بده.

    این برزخی که میگید رو باید ازش خارج شد. هر چند ، من نمیتونم حال شما رو درک کنم.

    پیداست که در حوصله ی جسم نگنجد

    این وسعت ِ پر دغدغه این روح ِ حماسی

     

    تا مرگ رسیدیم و به سویی نرسیدیم

    ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟..

    و روزها در برزخی از دلتنگی و دلهره می گذرد! ..
    یعنی بهتر ازین می توان نوشت؟ هرگز .. هرگز. ...