سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

سقوط آزاد با دمپایی

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ب.ظ

سعید لیلاز را اولین بار در جلسه‌ای که سهمی در مکالمات آن نداشتم و حضورم محض جور بودن برنامه‌های دیگران بود دیدم. در رستوران ِ هتلی پر زرق و برق در شمال ِ شهر. در اوج قدرت دولت اصلاحات.. از اقتصاد همانقدر مطمئن حرف می‌زد که از هنر که از فلان بازیگر ایرانی که آن موقع برای اولین بار در یک فیلم خارجی رفته بود. که از دین. که از سیاست. در اواسط جلسه بود که در کمال تعجب یکی از ائمه‌ی جمعه‌ی معروف تهران وارد رستوران هتل شد. حالت بهت را در چهره‌ی چند نفری در جلسه دیدم. آن زمان باورش سخت بود که میز ِ پر زرق و برق رستوران برج میهمان کسی باشد که قرار بود سمبل تقوا و ساده زیستی باشد. بسیاری از افراد جلسه برای عرض سلام جلو رفتند، لیلاز کنار ما -که آن زمان نوجوان بودیم- ایستاده بود.. لبخندی به لب داشت. به ما آهسته گفت آقای فلانی لائیک‌ترین روحانی شهر است... لابد به شوخی البته.. و ما خندیدیم. اما این جمله سال‌ها در ذهنم ماند..

حالا که این روزها همه از دولت اعتدال حرف می‌زنند و از امید و تدبیر می‌گویند این جمله مدام در ذهنم می‌چرخد. و به طرز حیرت آوری من را به بهت می‌برد. واقعیت این است که پروژه‌ی اعتدال‌گرایی به معنای به وجود آوردن یک نظام دولتی لیبرال با نیروی انقلاب همانقدر محکوم به شکست است که تقلای یک مبلغ لائیک.. اعتدال‌گرایی که من این روزها در "ذهن آزاد" ِ خیلی‌ها می‌بینم بعد از انتخابات، خیلی شبیه است به یک بازگشت پرشتاب به عقب. به یک تسلیم شدن به جاذبه‌ی پیش‌ساخته‌ی نظام لیبرال. و در این سقوط اصلاً مهم نیست که تو انقلابی اصیلی باشی مثل هاشمی یا روحانی و یک روحانی! مهم اینست که تو داری با قواعد مشخصی سقوط می‌کنی و اینها تأثیری در حرکت تو ندارد.. سقوط آزاد است با دمپایی..

.

.

درین باب بیشتر خواهم نوشت. اما فعلاً شاد باشیم که ابرها در آسمان‌ هستند. روحانی مچکریم.

  • ۹۲/۰۴/۰۴
  • وی بی

نظرات  (۴)

از اولین باری که همین کلمه اعتدال گرایی را از این جریان شنیدم ، چیزی که در ذهنم هر روز پررنگ تر شد همین برگشت به عقب و سقوط از جایگاه فعلی بود. و البته تعابیر شما بسیار جامع و دقیق بود.

چند سالی ست که همین جریان ،با شدت هر چه تمام تر ، ناامیدی ، نفرت و شکاف بین مردم ، کینه و بغض، خشونت و فساد ، و ستایش بی قانونی را در جامعه تزریق کرده است. چند سال است که جز اوضاع آشفته تصویری از کشور ارائه نداده است. چند سالی است که اخلاق را به بهانه ی اصلاح زیر پا گذاشته است ، ...

واقعیت اینست که این دولت با شعار تدبیر و امید و احیاء اخلاق ، میوه ی زحمات چند ساله اش را برداشت کرد.


« ... أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ سَلَکَ اَلطَّرِیقَ اَلْوَاضِحَ وَرَدَ اَلْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی اَلتِّیهِ. »

ای مردم آن کسی که در راه آشکار و روشن گام بردارد به آب می رسد و هرکس از آن تخلف کند، در بیابان سرگردان خواهد ماند.

نهج البلاغه ، خطبه 201


یعنی عده کثیری ندانسته به لیبرال کردن و آری به هاشمی رای داده اند!!؟
والا دلایلی که ما میبینیم لزوماً به این معنی نیستند.
بگذریم از اینکه شرایط به تمایل چه کسی رقم خواهد خورد.
(لااقل مهمترین دلیلی که من به اصالت شناختمش عدم استفاده از همه نیروها بود که الحق شاکیان از این مسئله شکایت به جایی دارند... )

نمیدانم!! ولی تحمیل شرایط فشار به مردم و انتظار ایستادگی، آن هم وقتی برای عده زیادی حجت نباشد و بعد دلخوری... ؟! کلاً کمی سنگین است.

من فکر نمی کنم که اختلاف را می شود با انحراف حل کرد و احساس شادی بدین سبب نیست که در آینده ما در مسیر درست انقلاب قدم بر خواهیم داشت و از فردا همه مشکلات حل خواهند شد.

اختلاف عقیده موجود به این راحتی ها قابل حل نیست چون ریشه در ایمان حقیقی به خدا و معاد دارد ولی باید یک واقعیت هایی را پذیرفت. اینکه این اختلاف عقیده و باورهایی که شما آنها را انحراف می خوانید در حداقل نصف افراد این کشور وجود دارد.

باید این واقعیت را پذیرفت که بخشی از شرایط موجود ماحصل برخی اشتباهات و کوتاهی های افرادی است که این نظام اسلامی ارزوی قلبی شان بوده. حرف بر سر آنست که چگونه این اشتباهات را بر طرف کنیم.

مبارزه با دنیا طلبی هیچ مبارزه آسانی نیست. ولی غیر ممکن هم نیست. وقتی که فضای مجازی ایران سرزمینی کاملا اشغالی است، وقتی جنگ را کاملا در این فضا باخته ایم دیگر چه انتظاری می توان داشت؟ وقتی برخی رفتارهای افراد مذهبی سرشار از تکبر و بداخلاقی است، وقتی در برخوردهایشان بوی ناخوشایند دنیا به مشام می رسد، چطور می توان انتظار داشت که در سطح جامعه اثر گذار و مبلغ دین باشند؟

میدان مبارزه تدبیر می خواهد. این تدبیر به معنای تسلیم نیست. فکر نمی کنم فردی به این فضا دل بسته باشد. تنها کم شدن فشار در داخل کشور می تواند فضایی برای حرکت ایجاد کند. به گمانم اتفاق مبارکی رخ داده چرا که نظام برای چند سال آینده انشا الله پا برجا خواهند ماند گرچه این فضا موجب بازگشت به عقب شود. ایکاش در این دوران افرادی که دغدغه نظام دارند خط را بهتر حفظ کنند و میدان را اینگونه واگذار نکنند.

جمله پایانی متن شما بیانگر حقیقت ماجرا نیست. اگر افرادی می گویند که خوشحال هستند دلیلش بودن ابر در آسمان نیست.

متاسفانه دوری چند ساله شما از ایران موجب شده که از واقعیت های موجود در جامعه فاصله بگیرید و تحلیل هایتان کمی با حقیقت فاصله داشته باشند. این را از سر تمسخر و یا سرزنش نگفتم.

نمی دانم شما چقدر شکاف عمیق عقیدتی و دیوار نفرت مابین مردم را دیده اید. جماعت سرخورده ای که از نا امیدی در مرز انفجار بودند... نمی دانم چقدر از میزان خشونت و فسادی که این چند سال در بطن جامعه ریشه دوانده خبر دارید.

در این انتخابات دیگر بحث بر سر اینکه ما چقدر در مسیر تقوا حرکت کنیم نبود. دغدغه اصلی این نبود که متقی ترین و انقلابی ترین فرد را انتخاب کنیم. دغدغه اصلی ترممیم این شکاف و برداشتن این بغض سنگینی بود که چهار سال است در گلوی عده ای مانده و تشدیش می توانست کل موجودیت نظام را به خطر اندازد. بعضی که داشت نظام را فلج می کرد. دغدغه اصلی حضور مردم پای صندوق های رای بود که به لطف خدا محقق شد.

اگر این جملات را می گویم به دلیل تعریف از خود نیست. اینقدر اوضاع داخلی آشفته بود و خطر سقوط نظام وجود داشت که من از خیر دکترا گذشتم چون ترک کشور درست نبود و دانشگاه های داخل هم برای رشته من به درد نمی خوردند. وقتی می گفتم آنهایی که طرفدار نظام هستند چرا در خارج از ایران به سر می برند و این چه دفاعی است که در این شرایط حساس نظام را تنها گذاشته اید فردی گوش نمی کرد.

حال درست نیست که بنشینم و بگوییم مردم دنیا طلب شده اند. مطمئنا این روند به معنای سقوط ارزش های انقلاب در سطح جامعه است اما بهتر است اول به سراغ خودمان برویم و ببینیم برای اینکه این اتفاق نیافتد چه کرده ایم. چقدر مجاهدت کرده ایم با جان ها و مال هایمان برای دفاع ار دین خدا.

مردم دنیا طلب شده اند... مسئولین هم دنیا طلب شده اند... روند های بدی شکل گرفته اما این روزها شاید بهتر باشد به جای تکفیر دیگران به دنبال راهی باشیم که بتوانیم ارزش ها را احیا کنیم. که طرفداران نظامم حضور مومنانه ای در سطح جامعه داشته باشند، نه اینکه رفتار خودشان رنگی از جهاد نداشته باشد و دست بر سر دیگران بگذارند برای جنگیدن. ا

اگر عده ای با آقای جلیلی مخالف بودند، نمی توان علت را ساده لوحی و دنیا طلبی آنها دانست. انتخاب آقای جلیلی اصلا کار سختی نبود. نمونه ای از یک بسیجی که البته بیشتر به سبک بسیج شریف بودتد تا بسیجیان دوران جنگ. ایشان این نقص بسیار بزرگ را داشتند که نمی توانستند این شکاف را ترمیم کنند و با رویکرهایشان آن را تشدید می کردند. دیدن نقص های ایشان و مخالف با صلاحیتشان برای من سخت تر بود تا انتخاب کردن و دفاع از ایشان.

پاسخ:
منظورم چیز دیگری بود و واضحاً انتخاب نشدن آقای جلیلی یا قالیباف نبود. ابرها در واقع همین فضایی است که شما محصورش هستید.. درین که متوجه نیستید که چه اتفاقی افتاد و خیال می‌کنید باید دل بست به این شادی و اتحاد!.. همین که فکر می‌کنید که اختلاف را می‌شود با انحراف حل کرد..

 به نظرم مدت‌ها بود که این نقشه‌ی رادیکال کردن و لیبرال کردن نظام مدیریتی انقلاب با "محوریت آقای هاشمی" آغاز شده بود. در واقع این میراثی بود که آقای هاشمی می‌خواست از خودش بر جای بگذارد - که متأسفانه موفق هم شد- و انقلاب را از دست نظام نجات دهد!  "نه به جلیلی" در واقع "آری به جداسازی" بود. خیلی واضح. و البته همانطور که گفتم درین باب بیشتر خواهم نوشت.

در مورد مطالب دیگری که نوشتید نظری ندارم فعلاً. آنچه من نوشتم تحلیلی بود بر ما وقع و آنچه پدیدار خواهد شد به زودی. زمان قضاوت می‌کند به نظرم.. و البته شما بهتر میدانید که شکاف و نفرت و دیوار و غیره هم دلیل خوبی برای تسلیم شدن نیست.