سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

بی‌تعلقات

دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۳۷ ب.ظ

حالا دیگر خیلی از جمع‌ها را تحمل نمی‌کنم. دکتر چندهفته پیش که رفته بودم خانه‌شان پوشیده گفت اما واضحاً منظورش این بود که تو بُریده ای!... حتی آن روز جمعه که در مسجد سخنرانی می‌کرد، وقتی از بی‌قراری و گوشه‌نشینی مطرود حرف می‌زد، به من نگاه کرد و لبخندی زد. بعد از مراسم به م گفت خواستم اسم بیاورم، گفتم شاید دوست نداشته باشی. لبخند تلخی زدم. برایم فرقی نمی‌کرد راستش. دکتر سال‌های دور ما را دیده بود. دیده بود با چه شوقی .. در سیزده یا چهارده ساله‌گی.. از نماز صبح تا غروب.. مسئله حل می‌کردیم.. سر فهمیدن چیزها با هم بحث می‌کردیم.. برای هم توضیح می‌دادیم.. حالا شاید این تصویر کنار تصویر آدمی که از جلسات به علت شلوغی عموماً گریزان است.. برایش هنوز یک مسئله‌ی حل نشده ست...

باری من گاهی از بیشتر هم‌نشینی‌های اینجا.. و حتی آنجا دیگر.. احساس غربت می‌کنم.. احساس ارمیای امیرخانی را دارم در بیوتن ..که وقتی از گیت‌های بازرسی می‌گذرد، عقربه‌ها به خاطر آن چند رقم ترکش در بدنش سوت می‌کشند... حالا من از خیلی از جمع‌های اینجا .. از خیلی از همین محبت‌ها حتی.. گریزانم.. نمی‌دانم کدام درست است.. این بازی ِ لبخندها.. این نشستن‌ها و هیچ نگفتن‌ها.. این گوشه‌گرفتن‌ها .. یا پنجره‌ی اتاقم.. و آن درختی که صبح‌ها شاخه‌اش از نسیم صبح به پنجره می‌خورد.. و می‌گوید که روزی دیگر است.. و سبحان الله.. 

.

.

.


"این بازی ته ندارد .. من از خود خدا، بعد قطع نامه این جوری اش را خواسته بودم .. عین همین را .. جوری که وحشی و حرامی دوره‌ام کرده باشند و تک و تنها باشم .. مثل مولا .. به قطع الوتین ... "

 بیوتن .. رضا امیرخانی ..

  • ۹۲/۰۱/۱۹
  • وی بی