سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

شهدا شرمنده ایم

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۱۲ ب.ظ

"

در لشکر دوستی داشتیم به نام «یوسف شریف» به ساجد لشکر معروف بود. چون همیشه در حال سجده بود هر جای خلوت را که پیدا می‌کرد برای شکرگذاری به سجده می‌رفت.

یک شب که من با یکی از دوستانم خود را برای عملیاتی آماده می‌‌کردیم-نمی‌دانم چرا- اما احساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد. بنابراین من پشت سر او به راه افتادم. بالاخره عملیات تمام شد ما خط را شکسته بودیم، هوا آفتابی بود باید مسافتی بین 200 متر را می‌دویدم تا به یک خاکریز برسیم. من صدای زوزه‌ی گلوله‌هایی را که از کنار سرم می‌گذشت می‌شنیدم آنقدر آتش زیاد بود که کلاه آهنی‌ام از سرم افتاد. یک دفعه ساجد لشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به سجده افتاد. در همان حال که داشتم فیلم می‌گرفتم در ذهنم گفتم «توی این اوضاع، سجده کردنت چیه آخه» که یک دفعه دیدم به عقب برگشت و کلاه از سرش افتاد. جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانی‌اش خورده بود به طور طبیعی باید به عقب پرت می‌شد اما او به سجده در آمده بود.

بعدها در وصیت‌نامه‌اش خواندم که نوشته‌بود خدایا بچه‌های لشکر من را ساجد لشکر صدا می‌زنند من خجالت می‌کشم اما اگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم می‌خواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم و دیدم که دقیق همین اتفاق افتاد.

"



  • ۹۱/۰۱/۲۹
  • وی بی

نظرات  (۳)

خیلی خوب بود، می خواستم از تون دو تا درخواست داشته باشم. یکی این که به من اجازه می دید از مطالبتون توی یکی از داستان هام استفاده کنم. آخه من خیلی با فضای جنگ آشنایی ندارم ، البته تلاش کردم کتاب هایی رو که توی این زمینه هست بخونم و خوندم ، اما هنوز برای پرداختن به یکی از شخصیت ها مشکل دارم ، البته من بیشتر از داستان هایی مثل شهدا شرمنده ایم الهام میگیریم، و هنوز خیلی با آدم هایی که خودشون این فضا رو تجربه کردن صحبت نکردم . دوم این که می شه درخصوص اصطلاحات رایج در جنگ و جبهه توضیح بیشتری بدید . ممنون میشم اگه به من لطف کنید .
ندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهداء مانده اند! شهیدآوینی

سلام
به روز هستم سر بزنید
التماس دعا
شهدا را یاد کنیم ..حتی با یک صلوات