بهارم رفت.
.
.
* یک سال پیش همین جا.
- ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۱۵
چو شاخهای که امیدش به برگ و باری نیست
بهار آمده اما... مرا بهاری نیست
اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم
.
.
یا اله العاصین.
مرا
به نام روزهای گذشته از سر حادثهام
به یاد آور ..
دور دور خندههای مبتذل است. دور عاشقانههای تکراری ست. دور آدمهای خجالتی عُقدهای است. دور تعریفهای ناشیانه است.. دور نگاههای مستقیم بیمقدار... دور آدمهای سربهزیر اشتباهی ست. دور غرورهای دقیانوسی ست. دور جوانهایی ست که از شیطان به شیطان گریختند.. دور خط کشیهای ست که به بنبست میرسیدند..
دور دور بهارهای تقلبی است.
به دست مرحمت یارم .. در ِ امیدواران زد
نگارم دوش در مجلس ...
به عزم رقص چون برخاست ..
گره بگشود از ابرو .. و بر .. دل های یاران زد ...
بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمیکردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج میشناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند... توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانوادهها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و مصطفی چهاردهتا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه سکهها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خانه خودمان گرفتیم، خیلی ساده. "
روایت فتح.... از خاطرات همسر شهید احمدی روشن