سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد
من به عشق منتظر بودن.. همه صبر و قرارم رفت.. عشق‌ام مرد.. بهارم رفت

بهارم رفت.

.

.
* یک سال پیش همین جا.

  • ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۱۵
  • وی بی

چو شاخه‌ای که امیدش به برگ و باری نیست

بهار آمده اما... مرا بهاری نیست

  • ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۳:۵۸
  • وی بی
صبح زود رضا را گذاشتم فرودگاه. مهدی چند روز دیگر می رود.. حسن ‌چندهفته‌ی دیگر. به صدای گرم برادر میثم. به سکوت برادر مسعود... به گریه‌های ممتد امید.. و به پنج‌شنبه شب‌هاست که گاهی از اتاقم بیرون می‌روم به قصد جمعیتی..

اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم 

.

.

یا اله العاصین.

  • ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۵۳
  • وی بی
بهار را به نام شکوفه های ریخته بر زمین

مرا

به نام روزهای گذشته از سر حادثه‌ام 

به یاد آور ..



  • ۲۷ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۲۳
  • وی بی
دور دور اتفاق‌های اجباری ست. دور سکوت‌های کوتاه و نفس‌های ممتد است. دور خیابان‌های سرد و طولانی ست. دور رجعت نشان‌های دولتی ست. دور پسته‌ی خندان پنجاه تومنی ست. دور خودرو ساز دولتی ست. دور خصوصی سازی اموال مردمی ست. دور آلبوم‌های مسموم سنتی است.

دور دور خنده‌های مبتذل است. دور عاشقانه‌های تکراری ست. دور آدم‌های خجالتی عُقده‌ای است. دور تعریف‌های ناشیانه است.. دور نگاه‌های مستقیم بی‎‌مقدار... دور آدم‌های سربه‌زیر اشتباهی ست. دور غرورهای دقیانوسی ست. دور جوان‌هایی ست که از شیطان به شیطان گریختند.. دور خط کشی‌های ست که به بن‌بست می‌رسیدند..

دور دور بهارهای تقلبی است.

  • وی بی
سحر چون خسرو خاور .. علم بر کوهساران زد 

به دست مرحمت یارم .. در ِ امیدواران زد 

نگارم دوش در مجلس ... 

به عزم رقص چون برخاست .. 

گره بگشود از ابرو .. و بر .. دل های یاران زد ... 


  • ۲۵ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۵۹
  • وی بی
بعضی ها عادت دارند خرقه را وارونه می پوشند... پشمینه برون و ابریشم درون... می‌آیند جار و جنجال راه می‌اندازند... گروه خیریه فلان درست می‌کنند... کمک‌های مردمی جمع می‌کنند.. سنگ به سنگ می‌زنند... اما خمس و زکات نمی‌دهند هیچ.. حاضر نیستند برای خدا هم که شده یک روز روزه بگیرند مگر درد نیازمندی را برای مدت کوتاهی هم شده بفهمند... خدا قبول کند اما .. لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا مما تحبّون .. 


  • وی بی
از امام حسن عسکری -روحی له الفداء- است که

نحن حجج الله علیکم و جدتنا فاطمة حجة الله علینا


  • ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۳۹
  • وی بی
رکعت دوم بود.. سوره ی زمر را خواند.. ینجی الله الذین اتقوا را دو بار خواند.. بار اول چنان گریست که دلم لرزید... تنها حمد و سوره ای بود در بین نمازهایم که با الحمدلله رب العالمین شروع و تمام می شد..

بعد نماز از پنجره ی اتاق بیرون را نگاه کردیم.. اقیانوس ِ آرام حوالی غروب سخت نا آرام بود.. 

  • ۲۱ اسفند ۹۱ ، ۰۶:۰۸
  • وی بی
"رفقایم توی بسیج شنیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که "قبول نکن، متعصبه". با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود.

بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند... توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و مصطفی چهارده‌تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خانه‌ خودمان گرفتیم، خیلی ساده. "

روایت فتح.... از خاطرات همسر شهید احمدی روشن

  • وی بی