عرض آخر بنده اینکه (از نظر حقیر) فضای مجازی هست که رد پای خیر را ثبت کنه.. اهلش اگر بخوان از این فضا درست استفاده کنند اکانت شناس میشن(بر وزن آدم شناس) ترس نداره.. نیاز به همه جور تقوا داره..
حتی آدم سازه..
حرف بیخود نمیزنم. هم هزینه دادم هم شهود دارم برای این مسئله ..
اینجا نوشتنم با هدف بزرگتری بود.
انشاالله عاقبت بخیری باشه که مثل بید برسرش میترسم و
پاسخ به کامنت بالا را که خواندم ابتدائا تصمیم گرفتم هرگز اینجا کامنتی نگذارم..
ساعاتی گذشت. خاطرات و مسائلی از ذهن عبور کرد. یاد تصمیم م برای کامنت نگذاشتن در وبلاگ دیگری افتادم.
بعد از مدتی تصمیم گرفتم اگر روزی شعری، نگته نغزی، خلاصه چیزی در ادبیات شما در این موضوع به خاطرم آمد بگویم، شاید که رسالتی که اینجا داشتم بتواند محقق شود..
نمیدانم چه شد که نهایتا تصمیم گرفتم خیلی ساده عرض کنم خدمتتان
بعید است از یک مومن که برای درهای الهام معانی شرط بگذارد.. آن هم چه شرط قرن 21 ی ای!! هم ادبیات بودن..
انشالله واقعا عاقبت بخیری باشه که از هرچیزی مهمتره..
از نظر بنده بحث های وبلاگی نشان دهنده معناهایی هستند که مخاطب حق و اختیار اعلام نقاط روشن و تاریک از جانب خود را دارد و اگر نیت نویسنده هم استفاده از این بستر مناسب باشد، واقعاً نمیفهمم چه مانع خاصی برای بازخورد دهی هایی یا مباحثه های جزئی ای وجود دارد.
بحثی که گذشت هم دسته ای همان هاست.
قطعا شخص نویسنده یا مخاطب هیچ اهمیتی ندارد.
اینجا مفهومی بیان شده که در هرجای زندگی هرکسی ممکن است ساری و جاری باشد، بنا به این جاری بودن نکاتی به نظر مخاطب میرسد که دست برقضا مشخص است که به کار نویسنده هم می آید،
حالا با وجود همه این توضیحات واقعاً مناسب میبینید وبلاگ شما خوانده نشود.
خوانده بشود، سوال و نقدی در ذهن ایجاد شود و مطرح نشود؟
خب مگر نمیگویند اجتنبوا مواضع التهم.. وبلاگ و غیر وبلاگ ندارد که این معانی..
ممکن کمی توجه بفرمایید؟
اگر صلاح میدانید کلاً وبلاگ خوانده نشود بنظر بسیار بهتر میرسد؟
پاسخ:
سلام علیکم،
پیرامون مطالبی که فرمودید نکات زیر قابل گفتن هست:
1- خوانده شدن یا دیده شدن کمتر از هر چیز دیگری دغدغه نگارنده این وبلاگ بوده و کماکان هست. چه بسا که نگارنده از وبلاگ های مختلفی عبور کرده گاهی تنها به دلیل اینکه به مخاطبانی بیش از حد نا مأنوس برخورده.
2- هر کسی حق دارد در مورد هر چیزی که دلش میخواهد هر نظری داشته باشد. من هم حق دارم که نخواهم که نظرش را بدانم.
3- قسمت نظرات اینجا تا مدتی کاملا آزاد بود؛ اما به دلیل عدم رعایت چهارچوب اخلاقی مورد نظر نگارنده، مدتی است که دسترسی به آن محدود است.
4- اختصار چیزی که برایتان نوشته شده علتی واضح دارد و آن این است که شما با نگارنده زبان مشترکی ندارید و دغدغه تان از نوشتن این خطوط قابل فهم نیست.
احتمالا اینکه کامنت پست آخر بسته است یعنی تمایل به حرف زدن مخاطب در آن تاپیک وجود ندارد.
ولی اینکه این کامنت باز است یعنی حالا مطلقا هم ممنوع نیست اظهار نظر.
لذا نکته ای را عرض میکنم خدمتتان.
به نظرم رهبر این جمله را گفتند که هرکس خودش بشنود، نه بشود ابزار برای گفتن به دیگران..
گاهی محبت هست، بین دو طرف واضح است(دو طرف میتواند دو فرد نزذیک، دو دست، مربی و شاگرد، همکار، حتی هم مباحثه ای مجازی باشد.. محبت های انسانی کمالی) پیش فرض گرفته میشود و نیاز به تکرارش نیست.
بعد نقدی که مطرح میشود.. چون فرد تمایل داشته اول محبت ها تکرار شود که تصویر همدلی در ذهنش تثبیت شود بعدا نقد را بشنود و چنین تصویری محکم نشده.. ناخودآگاه میزند زیر آن محبت بدیهی(اصلاً بگویید هم مدلی بودن، هم آرمان بودن، اشتراکات و ..)
آنگاه به غلط عوض اینکه یک جوالدوز به خودش بزند که بابا نقد را بشنو! فرض کن طرف دلسوز است. فرض کن دیگر!! (فرض محال که محال نیست) یک سوزن میزد به طرفش که داری بی انصافی میکنی و مرا نشناخته ای و اصلا کسان خاصی ما را میشناسند و ...
(غافل از اینکه خط و ربط های معنایی خیلی ساده تر از اینها همدیگر را میشناسد)
باز خوبه یه شکلک خنده گذاشتید محض خالی نبودن عریضه! اما در کل اینکه چرا عده ای زندگی رو مینویسند زنده گی برای من سوال بوده. اینکه چرا از اصول نوشتاری معمول تبعیت ( حداقل آنچه سالهاست در کتب درسیست) نمی کنند؟ این طور شاید بشود به عده ای هم حق داد به کلمات معادل سازی شده فرهنگستان گفت چرند و ... البته قبول که بقول آقا کاظمی اینجا