سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

انّ ربّی لطیف لما یشاء

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۳۳ ق.ظ
"رفقایم توی بسیج شنیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که "قبول نکن، متعصبه". با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود.

بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند... توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و مصطفی چهارده‌تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خانه‌ خودمان گرفتیم، خیلی ساده. "

روایت فتح.... از خاطرات همسر شهید احمدی روشن

  • ۹۱/۱۲/۲۰
  • وی بی

نظرات  (۵)

"باران می بارید شبی که خاکش می کردیم"
این که چه بشود منظورم حرفهای همسر شهید نبود
منتها این ها را که میخوانم اما به وقت عمل از دوستان نمی بینم دلگیری است دیگر
هم نسلان ما در چیزهایی فرو رفته اند که دیگر راه برگشت اش سخت شده است


اللهم اجعل وفاتی قتلا فی سبیلک
تحت رایت نبیک
مع اولیائک..
که چه بشود اینها؟ .......
"سر قبر نشسته بودم.باران می آمد.روی سنگ قبر نوشته بود«شهید مصطفی احمدی روشن» از خواب پریدم.مصطفی ازم خواستگاری کرده بود،ولی هنوز عقد نکرده بودیم.بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم.زد به خنده و شوخی. گفت «بادمجون بم آفت نداره» ولی یک بار خیلی جدی پاپی اش شدم که «کی شهید می شی مصطفی» مکث نکرد،گفت« سی سالگی» باران می بارید شبی که خاکش می کردیم. "

یادگاران... شهید مصطفی احمدی روشن...