سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

س

چهارشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۵ ق.ظ

ما عراق را نتوانستیم فتح کنیم. درست. امام گفته بود جنگ جنگ تا پیروزی. ما اما با تهدید قطع‌نامه را پذیرفتیم. آنروز عده‌ای شیرینی پخش کردند در خیابان. خبر قطع‌نامه را که آوردند سوپری محل که فرزندش هفت سال بود که برنگشته بود قفل عطریجات عتیقه‌ش را باز کرد که در شادی مردم شریک باشد. هنوز عطر آن ها را به یاد دارم. نگاه حسرت بار پیرمرد به شادی مردم را هم. آن‌ها که همه سهمشان از جنگ زخم زبان بود جشن می‌گرفتند که دنیا محل بهتری برای پیرشدن می‌شد. پیرمرد اما همه چیزش را .. تنها پسرش را داده بود. ما عراق را فتح نکردیم. این خدا بود که عراق را سال‌ها بعد آمد دو دستی گذاشت جلوی مان. تو بگو رئیس بزرگ بود باز که این جا را دیده بود. اما نه.. این برق نگاه روح الله بود. این صفای روح الله بود که اگر جام زهر را هم می نوشید باز اما شکست نمی‌خورد... خمینی به ما یاد داد که پیروزی نهایی یعنی وقتی خودمان را به خدا وصل کنیم.

باری اما .. قطع نامه‌ را پذیرفتیم. قرار بود اقتصادمان خوب شود. خوب شد هم اندکی. رئیس بزرگ شد سردار سازندگی. اما مردم طوری دیگر شدند.. رابطه‌مان با هم خراب شد. آنها که حقوق ماهیانه‌شان را پس می‌فرستادند چون مطمئن نبودند چه‌قدر از این مقدار را خالص برای خدا و انقلاب کار کرده اند رفته بودند. ژنرال‌های کاغذی آمده بودند. آنها که عکس امام روی میزشان بود اما جلوی دفترشان خط قرمز می‌کشیدند.. آنها که ملت را پشت خط گذاشتند.. سرپرست‌هایی که به قول سید زرپرست بودند. زمان آنها شده بود.... باری قرار بود چرخ‌های زندگی ما بچرخد.. کمی چرخید هم. دیگر مادربزرگ مجبور نبود بعد از نماز صبح چهار یا پنج ساعت در صف شیر بایستد... آنچه قبل از جنگ داشتیم را بعد از جنگ باز هم داشتیم پیدا می‌کردیم. اما آن چیزهایی که هیچ وقت مگر در زمان جنگ نداشتیم را به دست خودمان چال می‌کردیم. آن‍ها که شام را هفته‌ای یک بار با همسایه‌شان می‌خوردند سالی دیگر به هم سر نمی‌زدند. حوصله‌ی هم را نداشتیم. خیابان باز شده بود جنگ اعصاب. روزگار ما را که برای هم جان می‌دادیم به جان هم انداخته بود. مردانگی عیب شده بود و ناجوانمردی هنر. کسی نبود که صلوات بفرستد. بگوید آقا .. صدایت را بیار پایین.. پدر شهید است.. چرخ‌های اقتصاد می‌چرخید و ما زیر چرخ‌های زندگی له می شدیم... 

سال‌ها گذشت... شیخ و میر هنوز به اسم اجازه ی امام پول و نفس از مردم می‌گرفتند. شناسنامه‌های انقلاب انقلاب را گم کرده بودند.. اما کشتی انقلاب امام درستی داشت.. اینبار آقازاده ها حقوق‌دان شده‌بودند و فقط آنجا که نشسته بودند را سوراخ می‌کردند.. چرخ‌های اقتصاد دوباره می‌چرخیدند.. رسانه‌ی ملی افتاده بود دست حرامی‌ها.. کسی جرأت نمی‌کرد از چرخ‌های انقلاب سخن بگوید.. حرف حرف تاجر و کاسب بود. بهانه حق مسلم ما بود برای آن همه نامردمی. کسی از جنگ نمی‌گفت. بورژوازی راهش را پیدا کرده بود.. راه ِحکومت در داخل را در خارج تعیبه کرده بود. پروپگاندای عنکبوتی تارهایی داشت به وسعت چندسال سازندگی. عنکبوت‌ها فقط چیزهایی می‌شنیدند که دوست داشتند بشنوند. مقاومت رمز پیشرفت نبود. آقازاده ها اما تغییر نکرده بودند... به همان نازک الطبعی روزهای نخست بودند.. موسم قطع‌نامه‌ ای دیگر بود باز انگار. شیرینی پخش می‌کردند که هم‌پیاله‌های فرنگی‌شان چکمه‌هایشان را از گردن ما برداشته بودند و بر دهانمان گذاشته بودند. حقوقدان‌‌ها اما هنوز فرمول زهر را بلد نبودند. همین بود که باز رفتند سراغ رئیس بزرگ و همان جامی که جلوی امام قبلی گذاشته بودند... 

..

.

امویان هلهله می‌کردند باز. راک و سنتور و شیخ و رئیس همه در دستگاه آل زیاد می‌نواختند. زهر .. زهر اما کارگر نبود این بار باذن الله. راه را کشتیبان به کربلا کشانده بود. 

  • ۹۲/۰۹/۰۶
  • وی بی

نظرات  (۱۰)

همیشه طرح اقتصادی از آنها بود و جان دادن از ما...

دلتنگ نیستم

و کفی بالله شهیدا...

 طلبه جوانی از نزدیکانم  محرم  امسال برای تبلیغ به یکی از استان های مرکزی رفته بودند . برای چندمین بار . تعریف می کردند عده ای از بچه های بسیج یکی از پایگاه های  این  مرکز استان که برای کار فرهنگی , یکی از کلیه هایشان را فروخته بودند . برای چاپ بروشور حجاب , برگزاری یادواره شهدا ...
یکی شان پدرش به کلیه نیاز داشت برای پیوند . اما رفته بود کلیه اش را فروخته بود .
می گفتند این بندگان خدا بسیار پر انرژی هستند و بسیار علاقمند به ولایت . یکی شان دختر تازه متولدش را آورده بود و جلوی بیت گذاشته بود که حضرت آقا برایش اسم انتخاب کنند . وقتی گفته بودند که نمی شود و برادر بچه ات را ببر  و هر اسمی دوست داری برایش بگذار , بچه را رها کرده و رفته بود و پاسدارهای بیت چند خیابان پایین تر به او رسید بودند .. که  او حقیقتا بچه را گذاشته بود و رفته بود ...
در جریان 88 هم کارهایی کرده بودند که نوشتنش اینجا صلاح نیست .
خلاصه مبلغ جوان شصت و هشتی ما  که از 17 - 18 سالگی تبلیغ می رود سالی دو بار حداقل, دو سال تمام روی فکر این ها کار کرده بودند که شما از نظر شرعی , هیچ حجتی برای دخالت در انتخابات 92 ندارید بجز به صندوق انداختن همان یک رای خودتان .
اتفاقا این طلبه جوان که در هر دیدار , برای حفظ وجودش دعا می کنم , بر خلاف مشی سیاسی بنده ارادتمند طرز عمل آقای احمدی نژاد و جلیلی بودند .
اما من یکبار از ایشان ندیدم که بخواهند به شکل مهندسین و ریاضی خوانده های مسلمان این طور بدگویی کنند از چهره هایی چون هاشمی و روحانی و خاتمی  و بلکه بر عکس .
این مثال را بریتان نوشتم تا توجه داشته باشید فرق من و شما و خیلی از ما ریاضی خوانده ها و فرمول دان های علاقمند به اسلام با روحانیت در دو چیز است :
اول اینکه ما اسلام را خوانده ایم . نفهمیده ایم . روش استدلالش را ندانسته ایم . پای درس استادش زانو نزده ایم .در پیچ و خم اش  نفس نفس نزده ایم . در نتیجه نمی دانیم "حکم" کردن و "قضاوت" بر اساس آن و منطبق با اصول آن صراط باریک و دقیقی است و باید گام به گام مسیر تقوا را پیمود .

دوم اینکه ما  به اندازه ی روحانیت در میان  "مردم " زندگی نمی کنیم ,  و میان دود چراغ خوردن هایمان  برای خدمت به همین مردم از " مردم " و "امت " جدا می شویم و گاها کار خود را قیاس از خوبان می گیریم و و"خود" مان را یک "امت" می پنداریم . اقبال مردم به روحانیت  بدلیل زندگی روحانیت درمیان مردم و انجام فریضه ی مهم تبلیغ در طول زمان, اختصاصی جامعه ی  شیعی ایران است و روحانیت به رفتار های اجتماعی مردم و میزان شدت و ضعف بازخوردهای آن آگاه تر است چه این بازخورد اقبال باشد و چه ادبار .
چیزی که این روزها با فاصله گرفتن از بطن زندگی روحانیت  و زندگی کردن با روحانیت , به آن پی برده ام این است که جامعه ی مهندسین مسلمان از بعضی اصول اخلاقی و ظرافت های اسلام در روابط جمعی و اجتماعی دور  هستند و این دقایق و ظرائف  را اگر  هم بداند وتصدیق  کنند , ندرتا عمل می کند .
خاصیت روحانیت این است که  به طور تاریخی با دردهای این مردم آشناست و  با زبان مردم سر و کار داشته است , از کشاورز و کارگر روزمزد گرفته تا سرمایه گزار و تحصیل کرده با این مردم نشست و برخاست داشته است و دارد و در عین حال بی پیرایه و با صراحت تنها وظیفه اش را بیان اسلام می داند حتی اگر همه ی مردم با او مخالف باشند .
دقت بفرمایید که منظورم از روحانیت یک فرد نیست . یک نظام است . یک سبک زندگی ست . همین مردم اگر یکبار از یک طلبه بشنوند که  " هرچی شما میگید درسته , اصلا بی خیال اسلام " از منبر به زیرش می کشند .حتی اگر خودشان خلاف کنند خلاف آخوندشان را نمی پذیرند .
حکایتی هست که طلبه ای به تبلیغ رفته بود در روستایی .  تازه به مسجد ده رسیده بود و خسته از رنج راه که عده ای آمدند و در کنارش
گوسفندی بریان کردند و خوردند و هیچ به او تعارف نکردند . فردایش مرغ بریانی برای آقا آوردند و گفتند آن گوسفند دیروزی مال دزدی بود و این مرغ امروز مال حلال . اگر شما از گوسفند بریان دیروز می خوردید مال حرام در بطن شما می بود و نماز ما پشت سرتان اشتباه می شد .ما شاید خودمان لقمه حرام بخوریم اما  آخوندمان باید حلال خور باشد .



شما دانش خوبی در زمینه های علوم انسانی و فنی مهندسی دارید .و از علاقمندان روحانیت  اصیل هستید .پس اجازه بدهید روحانیت به شیوه ی خودش کژروی ها  و اشتباهات در داخل نظام روحانیت را اصلاح کند.
رفتار حضرت آقا با آقای هاشمی یک روند اصلاح است , با کمترین آسیب به نقاط قوتی که ایشان برای انقلاب دارند .
اصلاح بماهو اصلاح , با سرمقاله نویسی و  رنج نامه نویسی و قلم فرسایی نوستالژیک  تفاوت دارد .
 و روش شما اگر چه خیر خواهانه  , مرا به یاد بسیجی های مورد ذکر انداخت که با نیت های خالص کارهایی انجام می دادند و گفتمانی داشتند که ما از شنیدنش اشک می ریختیم و خود نمی دانستیم این اشک از خجالت در مقابل اخلاص شان است یا از  شدت افسوس بر توان و بنیه ای که این طور غافل به راه اشتباه می رود یا از خجالت در مقابل رفتار های اشتباهی ک به اسم بسیج و ولایت در جامعه چه آسیب ها که در پی ندارد .

و من الله التوفیق



پاسخ:
با بسیاری از بخش های نوشته موافق نیستم. اما به هر حال ممنون از تذکر 
  • مهدیه صدقی
  • نوشته اید اما یک بخش هایی را ندیده اید. جنگ پوششی بود که زشتی ها را نهان می کرد. جنگ موسم فداکارای و ایثار بود. حرفی از اختلاس و فساد نبود.

    بعد از جنگ انگار از آسمان به زمین هبوط کردیم... زشتی هایمان آشکار شد... دنیا طلبی جای فرهنگ ایثار و مقاومت را گرفت... باقی اش را شما نوشته اید. افرادی که تقصیر داشتند در این ماجرا...

    البته این تنها یک بخش ماجرا است... مهمترین ضربه به انقلاب آن بود که اسلحه الله اکبرش هر روز ضعیف تر شد... از زمانی که سردار سازندگی شد مفسد مالی و عالیجناب... از زمانی که افراد را با شعار یا حسین از ما بپذیر، از پشت بام پرتاب می کردند... از زمانی که آیت الله ها نامشان در پرونده قتل های زنجیره ای آورده می شد و مردم وقتی به سخنانشان گوش می کردند از اینهمه خشونت متنفر می شدند... وقتی در بیشتر جلسات مذهبی و مساجد به آقای خاتمی بد و بیراه می گفتند... ناسزا گفتن و تهمت زدن تکلیف شرعی عده ای شده بود...

    از زمانی که دغدغه عده ای تنها شعار انقلابی سر دادن بود. کاری نداشتند که دولت احمدی نژاد در عمل با جان این مردم چه میکند... نمی فهمیدند که کمبود دارو یعنی چی... برکناری وزیر به خاطر مخالفت یعنی چی...بیکاری یعنی چی... چند ماه حقوق نگرفتن در این تورم وحشتناک یعنی چی... نمی فهمیدند که مردم زیر بار اشتباهات و رفتارهای غلط این فرد له می شوند... برایشان جان مردم ارزشی نداشت فقط تکرار طوطی وار شعار های انقلاب اهمیت داشت.

    خاطرات شهدا را که می خوانم برایشان جان افراد بسیار عزیز بود. نمی گفتند خب طرف به فیض شهادت نایل می شود پس مدیریت اصلا مهم نیست. مسئول بودند در برابر حفظ جان مردم... چند وقت پیش با جانباز قطع نخاعی مصاحبه می کرد... می گفت من برای خودم هیچ نمی خواهم فقط نگرانی ام بیکاری جوان ها است... اینها بودند که چنان جلوه زیبایی از اسلام نشان می دادند.

    متن خودتان را بخوانید... چه افرادی را اموی خوانده اید؟ چقدر به دیگران تهمت و افترا بسته اید؟ نمی شد بدور از اینهمه ناسزا نوشت؟

    در تمام متن حتی یک خط درباره آقای احمدی نژاد و اشتباهاتش ننوشته اید... آنچه سلاح الله اکبر را از بین می برد نه سکولارها هستند نه جریان انحرافی و نه آن فردی که شما رئیس بزرگ می خوانید... آنچه نظام را از درون پوک می کند بی اخلاقی هایی است که نام حجت و تکلیف شرعی به خود می گیرند... بی انصافی در تحلیل است... سکوت در برابر ظلم است...

    اصلاحات دوران اوج این رفتارها بود... همه احساس تکلیف می کردند... نام برخوردهای غیر شرعی شان را هم می گذاشتند تکلیف شرعی... هشت سال گذشته حداقل خوبی اش این بود که این گروه احساس تکلیف نمی کردند و اینگونه سخن نمی گفتند... می ترسم که مجددا این احساس تکلیف ها بر موج دین گریزی بیافزاید...

    خیلی خوب

    نمیدانم  عیب از ماست که همچنان خوش بین نیستیم یا از دیگران که اینقدر ذوق زده اند

    http://khabaronline.ir/%28X%281%29S%283haodab0rw2bg0u3k5s1yder%29%29/detail/324764/Politics/diplomacy

    "او در سخنان خود به توافقاتی در دوره گذشته -به ریاست سعید جلیلی بر تیم هسته​ای کشور- اشاره کرد که حتی فراتر از تعهداتی بوده که ظریف پذیرفته اما گزارشی از آن به مردم و نمایندگان داده نشده است."
  • مهدی ایندی
  • یدالله فوق ایدیهم
    عالی .... 
    سلام
    انشالله وقتی به سلامتی برگشتید می توانید بروید مثلا سیستان چرخی از این حکومت را بگردانید؟
    پاسخ:
    سلام. ان شاء الله.
    رهبر نشوی تنها، من یار تو می گردم
    وز جرگه عشاقت سردار تو می گردم
    گر لشکر سفیانها از غرب به پا خیزد
    در قحطی انسان ها عمار تو می گردم
    از طعنه اشعث ها خون است دلت مولا
    تبدار غمت هستم بیمار تو می گردم
    با جرم ولای تو گر بر سر دار آیم
    مدح تو کنم بر دار، تمار تو می گردم

    قبطیان فتنه گر جا در بلندی کرده اند

    ساحران با سامری ها گاوبندی کرده اند

    پیش چنگیز چپاول پشت را خم کرده اند

    گوشه ای از خوان یغما را فراهم کرده اند

    ..