ای چادر ِ گلدار ِ پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن ..
- ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۰۲:۴۹
ای چادر ِ گلدار ِ پریشان شده در باد
خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن ..
ده بود آن ، نه دل که اندر وی
گاو و خر بینی و ضیاع و عقار.
.
آن دلى که انسان در آن عشق اتومبیل فلانجور دارد، آن دل نیست، گاراژ است! بنگاه معاملاتى است! آن دلى که همهاش در آن میل جنسى موج مىزند، دیگر دل نیست، آن عشرتخانه است. شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگى نقش داشته، از اینها نام برده و مىگوید دلى که اینها در آن باشد، آنجا طویله است! ده است! دل، نیست؛
دل جاى خداست؛ جاى نور است ...
دنیا را سه طلاقه کردم. بیهیچ رجوعی. و تنها نزد پروردگار خویش شدم. و به استغاثه او را آواز دادم که: "الهی.. تو را به دعای کسی می خوانم که جز تو کسی برایش نمانده است..."
چون حق تعالی، صدق دعای مرا از دل دانست، نخستین اجابتی که دیدم این بود که نفسِ مرا، یکباره، از یاد من بُرد. و خلق را در برابر من ایستانید با همه اعراض من ازیشان.
دفتر روشنایی- در مقامات بایزید بسطامی- صفحه ی ۲۰۷
گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است..
.
.
به صداهای خانه گوش میدادم.. با خودم فکر میکردم زندگی ِ من مانند این رختخواب است: نامطمئن، موقتی، معوق. مسخره است.. این که فکر کنی که حق داری خوشبخت باشی...! چقدر سادهلوح هستیم. و چقدر ابله اگر باور کنیم که ثانیهای میتوانیم بر زندگیمان مسلط شویم. جریان ِ زندگی همیشه از ما میگریزد..
من او را دوست داشتم... آنا گاوالدا