..
این وعده ی روشن الهی است. ما موفق می شویم. شما می بینید. ما این پرچم را به دست صاحب پرچم - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- خواهیم سپرد. ان شاء الله.
- ۱ نظر
- ۲۰ دی ۹۰ ، ۱۹:۱۳
..
این وعده ی روشن الهی است. ما موفق می شویم. شما می بینید. ما این پرچم را به دست صاحب پرچم - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- خواهیم سپرد. ان شاء الله.
"سلام.
از آنجایی که تذکر گاهی موجب تنفس روح است دارم این مطلب را مینویسم و چون گاهی در خلوت در خویشن تفکر کردن بسیار لازم است خصوصی مینویسم.کسی که دم از ارزشهایی میزند، باید بسیار بسیار مرافبت کند که این محبتی که خدا در دل ودیعه نهاده بازخواست شدنی است...."
اما تذکر این دوست عزیزمان تا حدودی مفید است. مخصوصا آن خط آخر خیلی درخشان است.
.
.
ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه.
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست ...
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
.
تشخیص چشم های تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
...
.
راستی امروز در جمعی بودم. پشت سر شما حرف می زدند. می گفتند درخواست پناهنده گی کرده اید. هزار تهمت ناجور دیگر می زدند. بغض کردم.
.
ما مظلومان همیشه ی تاریخیم حاج آقا. اما بعد از انقلاب شد که یاد گرفتیم که هم مظلوم باشیم و هم پیروز. و این مهمترین شعاری ست که امام یادمان داد. من دلم برایتان بی نهایت تنگ است. و البته دلم روشن است که روزهای آینده روزهای خوبی است.
..
السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده.
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه.
" طراحان و تئوریسین های فتنه 88 عیناً همان کسانی بودند که ده سال پیش غائله 18 تیر را به راه انداختند. ماجرای 18 تیر در حقیقت مانور و تمرین اردوکشی خیابانی جریان اپوزیسیون بود که در یک سطح محدود انجام شد و تنها توانست بخشی از قشر دانشجو را با خود همراه کند. اما عمر بسیار کوتاهی داشت و تنها با یک اشاره رهبر انقلاب و یک قدرت نمایی امت حزب الله به پایان رسید. در آن مقطع جریان اپوزیسیون فهمیدکه هنوز توان بسیج توده ای را ندارد و باید بسترسازی های بیشتری صورت گیرد. لذا برگزاری فاز دوم عملیات ده سال به تأخیر افتاد. در سال 88 توان کنشگری اپوزیسیون در عرصه جامعه مدنی افزایش یافته بود و ابزارهای رسانه ای و فضای مجازی نیز به یاری این جریان آمد تا صحنه بسیار گسترده تری را در قیاس با غائله 18 تیر علیه اسلام و انقلاب تدارک ببیند."
ما که باشیم که اندیشه ی ما نیز کنند؟
هی رفیق. از حالم نپرس. یک آدم بیست و چند ساله حالا حال و روزش ابتذال است. کار است. درس است. بدبختی ست. ایمیل است. فیس بوک است. اینجاست. نپرس از من. من کلیشه ام. روزی که می آمدم اینجا. شب اش. اصلا نگران نبودم. اما خواب عجیبی دیدم که تا ظهر تنم می لرزید. جوان که باشی خودت را طوری قایم می کنی که وقتی گریه هم بکنی می آیند تو را به ابتذال می کشند می گویند اشک شوق است.. نه من اشک شوق بلد نیستم بریزم.. اشک شوق مال آدم های مزلف از خود راضی ست. من قدم خوب بلد بودم بزنم از پارک وی تا ونک. که همان را هم نزدم. یعنی زیاده روی کرده بودم در هم قدمی. و به جای ش کل بیست و چند ساعت پرواز لعنتی تا این خراب شده را گریه کردم. بیست و خرده ای سال ام بود. شش سال پیش. اشک شوق نبود. اشک شوق مال آدم های مزلف از خودراضی ست. من آن روز حتی لباس ام را هم عوض نکردم. با همان لباسی که صبح اش پشت میز به خواب رفته بودم آمدم فرودگاه. صبح مث سگ از خوابی که دیده بودم می ترسیدم. اما خوابی که دیدم به هیچ کس نگفتم. خواستم به پدر بگویم.. نشد... می خواستم بگویم که من نمی خواهم بروم.. من اعتقاد ندارم که رفتن رسیدن است. رفتن گم شدن است گاهی... نگفتم. باز ترسیدم کسی حال ام را بفهمد. رفتم خوب غرق شدم در گم شدن. و این شد که رسیدیم به این جای زنده گی.
اما رفیق. به طعنه برای ام ننویس که من آمده ام اینجا. که شادم. نه. من مث سگ پشیمانم. من ولله در شش سالی که اینجا بوده ام یک روز هم نبوده که خوش ام آمده باشد از زنده گی. یا زنده گی مشغول ام کرده باشد. دور از همه بودم و همهمه. آدم های اینجا حتی از اتفاقاتش مبتذل ترند. من مث سگ پشیمانم ازینکه آمدم اینجا. و بیست و چندسالم است. و البته آن آدم بیست و خرده ای ساله نمی فهمید زنده گی سگی را .. که کشیده شد به این ابتذال شکننده ی بیست و چند سالگی. من نمی گویم رفیق. این نظرات تو را. این صحبت های بعد از شام تو را. همه ی این ها را رد می کنم. چیزی نمی گویم. سکوت می کنم. اما تو هم نپرس. شاید آمدم یک بار. گفتم برای ات که من خیال می کنم که چی می شود. و تو ترسیدی که چرا من این طور خوب چیزها را می دانم و ساکت ام.
برای شما هم می آیم یک روزی .. خواب ام را می گویم... اگر بودید اینجا.
..
.
.