سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد
باز عصرهای تهران دارد به من اصابت می کند. باز شب های تهران دارد اثر می کند. اینجا آدم دست خودش نیست. غرق می شود در افکار دور. و روزهای دور. و می شود که خودت را جایی پیدا کنی در حالی که چشمانت خیس است و آدم های اطراف با تعجب نگاهت می کنند. ...


..


من خیال می کنم که محی الدین ابن عربی سوتی می دهد که می نویسد فالخوف فی الماضی و فیما مضی ال/حزن فلا حزن و لا خوف. و اصرار دارد که حزن بر چیزی است که در گذشته است و اندوه بر چیزی که در آینده می آید. با من که باشد می نویسم که آینده گناهی ندارد. آینده قربانی خشونت گذشته ست.


  • ۰۵ دی ۹۰ ، ۰۲:۱۷
  • وی بی
این پست به زودی به جایی دیگر منتقل می شود.


عاشقانه ها:


نامه هامو پس بده. عکساتو پس می دم.

  • ۰۳ دی ۹۰ ، ۱۹:۱۹
  • وی بی
چه سود از شرح این دیوانه گی ها.. بی قراری ها؟

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید.




  • ۰۲ دی ۹۰ ، ۰۸:۲۰
  • وی بی
در مُقامی که به یاد لب او می نوشند... سِفله آن مست که باشد خبر از خویشتن اش. 



از همین بعد از ظهرهای پرحادثه.

  • ۰۲ دی ۹۰ ، ۰۱:۴۷
  • وی بی
گذشتم از او به خیره سری

گرفته ره مه دگری

کنون چه کنم با خطای دلم

که رفت ز برم.. آشنای دلم...


تاکسی های تهران.

  • ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۱:۱۱
  • وی بی
دو روز گذشته خواب به چشم ام نیامده ست. آدم هایی هستند که دیدن شان اختیاری ست. اما زنده گی ات بعد از آن نه. گاهی حتی اجباری هم نیست.....


...


نماز مغرب پشت سر عزیزی بودم. در قنوت خواند که رب الحقنی به الشهداء و الصدیقین و الخمینی. و بعد بغض کرد. دلم شکست. امام هنوز در قلب های بس یاری ولایت دارد...



..

در راه که می آمدم. برای خودم آهسته قرآن می خواندم. راننده که شخص متوسطی بود به ظاهر، ساکت بود و آرام گوش می کرد. به آیه ای رسیدم که سخت گریست. کرایه نگرفت.

این شهر آدم های عجیبی دارد. من این شهر را بی نهایت دوست دارم.
  • وی بی
در نای خشک مرثیه خوان نا نمانده است

طفلی برای زینب کبری نمانده است

باید به جای سعدی و حافظ لهوف خواند

دیگر برای ما شب یلدا نمانده است

...


  • وی بی
به نمازهای سه نفره مان س.و.گند


..



  • وی بی
زنگ خطر یعنی بعد از عوارضی.. یعنی بعد از هزار تومنی بعد از گیشه ی شیشه ای.. که فکر کنی.. دیگه اینجا هم جای من نیست...


آژیر قرمز یعنی وقتی شب اولی که می رسی. تنها دغدغه ات این باشه که با گریه خواب ت نبره. می دونی؟


تهرانم. اگر خواستی برای م بنویس تا همدیگر را ببینیم.


بعد التحریر:



ممنون از همه ی دوستانی که برای ام نوشتند. لطفا به آدرس bigomaan@gmail.com ایمیل بزنید تا وقت جلسه رو بهتر تنظیم کنیم. به امید دی دار.




  • وی بی

آقای سایه. 


شما اگر آنقدر منصف هستید که نمودید طوری که کف و سوت جماعت نیم روشنفکر نیم تحصیل کرده ی اینجا امان نمی داد که شما صحبت کنید بس که رجز پوریای ولی می خواندید.


شما اگر واقعا "باور دارید به حرف خواجه حافظ شیرازی که حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست"


شما اگر ذره ای برای آن جماعت بی شمار از خودراضی دلتان می سوزد. 


یک نامه بنویسید. نامه نه. یک خط بنویسید. اعتراف کنید. که شما هم "کِش رفتید" مهم ترین غزل زنده گی تان را و همه را و بیشتر استاد موسیقی مسلم ما را سر کار گذاشتید. 


بنویسید که " نه سایه دارم و نه بر.. مرا فتادن و رواست.. وگر نه بر درخت تر .. کسی تبر نمی زند.." مال شما نیست. 


برای استاد مسلم موسیقی ما که هزار و چهارصد سال است که آثار موسیقی اش از تلویزیون پخش نشده بنویسید که "درین سرای بی کسی.. کسی به در نمی زند" که سیاوش برنامه ی گلهای ش کرد مال شما نبوده. 


و البته من برای شما می نویسم که چرا هنوز نیما اسطوره هست.. 



  • وی بی