نبودنت
دیگه
امونمو
بُرید
.
.
#همین
- ۲ نظر
- ۱۵ آذر ۹۵ ، ۰۵:۲۹
درخت های شیشه ای
ریشه در باور تو دارند
و روی کفه ی فصل های فراوان
سنگ تمام
می گذارند!
من
طبق عادت اجدادم
معطر
نماز می خوانم
و حدیثم
در محضر تو می رسد و می افتد
مثل قدیم
سوی تو می آیم
و از لب هایت
چند خوشه استعاره ی تازه
می چینم
و بهار را
به درخت های مرده ی گیلاس
تلقین می کنم
..
مثل شهری جنگی ام که سال ها بعد از نبرد..
بازسازی گشته اما ..
باز هم آباد نیست...!
.
.
.
آدمها در فصلهای مختلف زندگی خود،بادبانهای مختلفی را در جستجوی جزیره ناشناخته جدیدی بر فراز کشتی وجودشان به اهتزاز در می آوردند. و معنی زندگی ها در این جستجو هاست که ژرفا می گیرد و زیبایی روح ها در پیدا نکردن این جزیره ها رنگ....
.
.
و من از جزیرههای ناشناخته عبور کرده ام حالا. و دستخوش طوفانی هستم که هیچ تجربهاش نکردهام. بیآنکه لحظهای از خاطر جزیرههایی که بعضیشان دیگر غرق شدهاند رها باشم.
سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
.
.
شکست ساسانی از عرب شکست ِ سیستم بود. از نیروی انقلابی ِ ترکیبی و منتجهای که ایرانیان و فکر و رسم و سابقههای عقیدهای و اجتماعی و حتی اصطلاحهای ایرانی را در آن کم نمیدیدی. اما در جبههی حکومتی سردارهایی میدیدی که گرفتار ِ حرص و کوردلیهای خود، به امید ادامهی مزیت و شغل و معاش پیشنهاد معامله میدادند به فرماندهی حریف. میهن برایشان همان معاش و ملک و مزیت بود، بیمردم ...
گفتهها .. ابراهیم گلستان