از کافهای در شهر ساحلی. وقتی محسن چاووشی میخواند که:
شب بود .. خسته بودم.. چشامو بسته بودم
خورشید سر زد و من.. پیش ات نشسته بودم
..
و تو آرام میگریستی.
یا ستار.
- ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۳۴
از کافهای در شهر ساحلی. وقتی محسن چاووشی میخواند که:
شب بود .. خسته بودم.. چشامو بسته بودم
خورشید سر زد و من.. پیش ات نشسته بودم
..
و تو آرام میگریستی.
یا ستار.
"میرزا حسین خان در بالاخانه ی عمارت دارالحکومه نکته ی لطیفی را به اعتمادالسلطنه می نویسد : اگر چه عزل از صدارت بد است، اما من به یک جهت خوشحال هستم .. از آنکه دیر یا زود من از این بالاخانه می باید پایین بیفتم یعنی از صدارت معزول شوم. منتها این است اهل ایران عجله در عزل من کردند، و در حیاط تشک زیادی گستردند و مرا از بالاخانه ی صدارت پایین انداختند، و من بدون اینکه جایم خرد بشود به زمین افتادم. از سیاق تاریخ می بینم که بدین احوال بعد چند مدت حب آنها به من برمی گردد. اگر شورش یک مشت بی خبر نبود، من خود بعد از چندی پرت می شدم و هلاکت می یافتم. مقصودش این بود که شاه مرا به اقبح وجوه معزولم می فرمودند ... "
اندیشه ی ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار .. فریدون آدمیت ..
قال امیرالمؤمنین علیه السلام:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ أَخْفَى:
1.رِضاه فِی طاعته
2.سخطه فِی مَعصیته
3.إجابته فی دعوته
4.وَلیَّه فی عباده
یعنی خداوند متعال چهار چیز را در چهار چیز مخفی کرد:
1- خشنودی خود را در اطاعتش
2- خشم خود را در نافرمانی اش
3- اجابتش را در تقرب ش
4- و اولیاء خودش را در میان مردم عادی.
الخصال / ترجمه فهرى، ج1، ص: 231
باز پیراهن گلدار به تن خواهی کرد
صبر کن از سر ِ این گردنه سرما برود ..
وقتی به یه غذایی یه قاشق نمک اضافه کنی.. یه قاشق شکر.. یه قاشق فلفل تند .. یه قاشق حنظل تلخ.. دیگه ای هیچ مزه ای نداره.. دیگه نه شوره.. نه شیرینه .. نه تنده .. نه تلخه.. .
یک همچون احساسی دارم نسبت به نوشتههای اینجا..
نسبت به خودم هم.
و ان ربک لهو العزیز الرحیم.
احتمالاً داستایوسکی هم برادران کارامازوفش را برای فرار از دست جماعتی ناتمام گذاشت که دیشب در خیابان های بوستون کف و سوت میزدند ...
.
.
آن جماعت حال به هم زنی که همیشه دنبال دل خودشان هستند که نکند که شاد نباشد لحظه ای .. همین است که از هر حادثه ای می رسند به سوت و کف و هلهله و هذیان ..
زنده باد بهار..
زنده باد بهارهای ناتمام. زنده باد عشق های یک طرفهی بیدوام.
زنده باد یاد ایامی که در گلشن کاشتیم باد.. زنده باد فصلهایی که درو طوفان افتاد.. زنده باد اسمهایی که میبردیم نامشان را با دل شاد.. زنده باد آنکه از ما نکرد وقت سفر یاد .. زنده باد خیابان شنگرف.. میرداماد..
زنده باد آنکه دلش زنده شد به آنکه دلش را داد دست یار .. زنده باد شبهای تاریک و تار.. زنده باد عقربههای بی قرار.. زنده باد موعد دیدار.. زنده باد ابروی دلدار..
زنده باد جشن انفصال ساقی از جام.. زنده باد نظربازی از پشت بام .. زنده باد نامههای بی اسم و نام..
زنده باد خبر باد صبا ...
¤ سه شنبه از دکتر خداحافظی کردم. چندهفتهای مهمان ما بود. شبها تا نصفشب قدم میزدیم. بیشتر او صحبت کردم و ما گوش کردیم. از انقلاب. از آزادی. از سوریه. از فوکویاما و "بهار سبز عربی". اما بهترین شبمان آنی بود که از زاینده رود میگفت. از چهارباغ.. از بهارهای نیمهتمام.. ازینکه یک بار فقط منتظر کسی مانده و او هیچ وقت نیامده ..
¤ مهربان مادرم گاهی در میان بحثی خسته که میشد از ادامه دادن.. این شعر را میخواند که: " ما از آن پاکدلانیم که ز کس باک نداریم .."
¤ تمام روز را در خانه ماندم. باران شدیدی میآمد. بعد از نماز ظهر، در حین حل مسئلهای به روزهای دور رفتم. به بازیهای کودکیمان. با حمید و محمد. به اینکه چقدر جدی بودیم حتی در تفریح کردن. به محمدصدرا که کارتهای تیمهای مختلف را میساخت. به اینکه چقدر علاقه داشتیم که بازیهای جدیدمان را مدوّن کنیم. قانون درست کنیم...
¤ وودی آلن در آنیهال برای توصیف زندگی لطیفه ای میگوید که: "دو خانم کهنسال در رستورانی کوهستانی غذا سفارش میدهند .. یکیشان به آن یکی میگوید که غذای اینجا واقعاً مزخرف است .. و آن یکی در تأیید میگوید که آره! واقعاً! و چه قدر هم کم هست! " .. و بعد میگوید که این دقیقاً احساسی است که من به زنده گی دارم .. سرشار از تنهایی و بدبختی و درد و رنج. و البته همه ی این ها خیلی زود میگذرد هم... !
¤ باز جمعه میشود و احساس کاروانی با من است که مدام از شهری به شهر دیگر میرود .. بی آنکه بداند چه با خود میبرد ..
و کنت انت الرقیب
این را بار آخری که پشت حاج آقا نماز خواندیم، قبل از نماز برای حاج آقا خواندم .. چند باری زمزمه اش کرد .. بعد وسط اذان صدایم کرد .. گفت چه بود آن شعر.. باز برایش خواندم .. گفت احسنتم.. احسنتم.. بعد کاغذی از جیبش در آورد .. یادداشت کرد.. مؤذن میخواند حیّ علی خیر العمل ..