سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

هر چه با تنهایی من آشناتر می‌شوی

دیرتر سر می‌زنی و بی‌وفا تر می‌شوی..

  • وی بی

امام کاظم علیه السّلام فرمودند:


وَاللّه ِ ما اُعطِىَ مُومِنُ قَطَّ خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، اِلاّ بِحُسنِ ظَنِّهِ بِاللّه ِ عَزَّوَجَلَّ وَ رَجائِهِ لَهُ وَ حُسنِ خُلقِهِ وَالکفِّ عَنِ اغتیاب المُؤمِنینَ

به خدا قسم خیر دنیا و آخرت را به مؤمنى ندهند مگر به سبب حسن ظن و امیدوارى او به خدا و خوش اخلاقى اش و خوددارى از غیبت مؤمنان.


بحارالأنوار، ج 6، ص 28، ح29

  • ۱۹ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۸
  • وی بی

با نخل‌های شهر شما شرط بسته‌ام

پشت ِ خزان ِ طی شده پاییز ِ دیگری‌ست

  • وی بی

من بی‌خبرم از تو و تو بی‌خبر از من

سخت است که من دلهره دارم، تو نداری

از پنجره‌ی رو به خیابان اتاقت

آنقدر که من خاطره دارم تو نداری...!

  • ۰۴ آذر ۹۶ ، ۲۲:۵۴
  • وی بی

شب رفتم دنبالش. می‌گفت دیشب نخوابیده و حدوداً سی‌‌ساعتی است که بنایی خانه می‌کرده. چشم‌هایش را به زور باز نگه می‌داشت. او تنها کسی بود که مرا می‌شناخت. خیلی بیشتر از خودم. بارها به من گفته بود که از درون تو را می‌بینم. لاف نمی‌زد. دقیق می‌گفت. حالم خوب نبود. سُرفه امانم را بُریده بود. سردرد داشتم. مریض بودم. هیچ چیز آرامم نمی‌کرد. کل هفته را سر کار نرفته بودم. کتاب می‌خواندم. همه چیز برایم تلخ و سرد بود. خاطرات قدیمی هم حتی دیگر مزه‌ی شیرین ماضی را نداشتند. حمید چند ساعت قبلش تا من را دید -شاید به شوخی- گفت از آن قرص بزرگ‌ها هم بخور! حرفی اگر بزنم وقت رانندگی -که به ندرت است- محض گرم نگاه داشتن صندلی کنار و معمولاً بی‌فایده است. به فرض اینکه چیزهای دیگری که می‌گویم اندک فایده‌ای داشته باشد. چندکار را نمی‌توانم با هم انجام دهم. او اما شروع به صحبت کرد. حواسش بود که ازینکه تعادلش را موقع راه رفتن نمی‌توانست حفظ کند به غایت غمگینم. خودش هم ناراحت بود انگار. به من گفت طوری‌ام نیست. فقط کاش این تعادلم به هم نمی‌خورد. حیف بود. بعد کمی مکث کرد. و گفت البته من کارهایی که می‌خواستم را الحمدلله به تمام و کمال انجام دادم...

شب در راه خانه بغض امانم نمی‌داد. مدتی است خواب امام را می‌بینم..

  • ۰۳ آذر ۹۶ ، ۲۳:۴۰
  • وی بی

سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم. 

به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم. 

  • ۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۴:۴۶
  • وی بی

سگ ِ اصحاب ِ کهف، روزی چند؟

  • ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۳:۴۲
  • وی بی

پیرمرد در چشم‌هایم نگاه کرد.
سرمست بود از چیزی.
به او گفتم حال خوب از کجاست؟
گفت تمرین دل‌کندن.
گفتم عذاب تنهایی می‌کشم این روزها.
گفت تمرین عذاب مرگ است.
آنجا که هر کس با اعمالش تنها می‌ماند.
و هیچ کس نیست جز خودش.
تا خانه تماماً گریستم...

  • وی بی
"نفاق از کفر بدتر است". آنها که جلسات حاج آقا مجتبی تهرانی را می‌رفتند این تکه کلام ایشان، خوب یادشان است. پیرمرد می‌گفت شبیه خودتان باشید. در خانه فاسق نباشید و نزد مردم زاهد. به خودتان بیشتر از بقیه سخت بگیرید. آن‌طرف تر اما تأکید می‌کرد که کاهل هم نباشید. مستعد قرارگرفتن در مواضع التهم نباشید. از گناه کار برائت بجویید. از گناه بیشتر. گناه هم عاملش را بدبخت می‌کند. هم صاحبش را..
 
آن‌ها که در جمهوری اسلامی مردم را به خرقه پوشی خواندند اما برای خودشان جامه‌ی ریاست و وزرات دوختند، عذاب سختی در پیش دارند..
  • ۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۳۱
  • وی بی

تو ز ما فارغ و ما از تو پری شان تا چند؟

  • وی بی