تمّت
سیزده سال نوشتن اینجا به پایان رسید. مثل به پایان رسیدنهای دیگر در دنیایی که وقت نرسیدن، فرصت زیاد است و برای رسیدن زمانه کوتاه. اینجا هر چه نوشتم حدیث نفس بود. و شایسته بود که این صفحه هم مثل قبلی ها پاک شود. که گفت هر چه غیر از یاد یار از یاد یاران می رود. اما به احترام خوانندگانی که نَفَس پاکی دارند، آرشیو اینجا را به یادگار میگذارم. و لله الامر. من بعد و من قبل.
اینجا با شعری از مولانا شروع شد. با شعری دیگر به اتمام میرسد. با توبه از ترددها و خوف از لاتخف ها. و به امید دعای خوبان و بهار واقعی دلها.
این تردّد، عقبه ی راه حق است
ای خنک آن را که پایش مطلق است ..
بی تردد میرود در راه راست
ره نمیدانی بجو گامش کجاست!
نی ز دریا ترس و نی از موج و کف
چون شنیدی تو خطاب لا تَخَف
لا تخف دان چون که خوف ات داد حق
نان فرستد .. چون فرستادت طَبَق!
افرحو هوناً بما آتاکُم
کل آت مشغل الهاکُم
شاد از وی شو! مشو از غیر وی!
او بهارست و دگرها ماه دی!
هر چه غیر اوست استدراج توست!
گرچه تخت و ملک توست و تاج توست..!!
شاد از غم شو که غم دام لقاست
اندرین ره سوی پستی ارتقاست ...
- ۰۲/۱۱/۲۵