مکانیک برای من یعنی فهم تعادل.
کسی که مهندسی سکون را یاد نگیرد در طراحی حرکت هم مهارت چندانی نخواهد یافت.
و کسی که سکوت را تمرین نکند به کلمات نمی تواند درست شلاق بزند.
سکون و سکوت از رموز عالم تعادلند..
میشه لطفا اسم پیرمرد مهربان پست بالا رو بفرمایید؟
اینها را چرا گفتم؟ از نصایح پیرمرد گفته‌بودید و خواستم تشکر کنم که آنها را اینجا گفتید. من هم بهشان گوش دل می‌سپارم شاید خدای بزرگ دستگیرم شود. از شما و هرکس این سطرها را میخواند، التماس دعا دارم.
سلام
خواستم تشکر کنم از پست بعدیتان که دربدره پیرمرد گفته‌اید. برای من خواندن این حرفها غنیمت است. در هزارتوی زندگی و رسیدگی به بچه‌ها و ابزارآلات زندگی جدبد و شغل اعتقددی با بی‌اعتقادی و بلاتکلیفی‌های اعتقادی(دارد گریه ام میگیرد وقتی به حجم سردرگمی‌هایم در ابعاد مختلف زندگیم فکر میکنم)گیر افتاده‌ام و امیدی به بهتر بودن فردایم از امروزم و در نتیجه آخرتم از دنیایم ندارم، یک تلنگر کوچک هم شاید تا مدتی نگاهم دارد. غمگینم برای خودم، برای مسئولیت سنگین تربیت دینی بچه‌ها که زیر صفر عمل کرده‌ام. برای اینکه روزنه نور گویی به رویم بسته‌است و دلیلش را هم میدانم و هم نمی‌دانم. گاهی میگویم علتش نان خوردن از این سیستم فاسد است آنهم با یک شغل اعتقادی...گاهی مبگویم علتش دوریت از شریعت است.گم شده ام اگرچه یک عمر در نماز خوانده‌ام ولاالضالین
سکون و سکوت.. حرکت و کلمه..
سلول اما مفهوم مشابه و متغییری دارد، در نهایت جنبش در تعادل است، دیگری تعاملش را با آن دیگری دیگر میسازد، بی قراری مفرحی دارد برای حرکت، ایستایی راه را برای نوعی از تمرین مرگ خود خواسته آماده میکند،سکوت حرکت محض را در خود فرونهفته دارد.
ممنونم که فرمودید:)