حال این روزها
پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۱ ق.ظ
مى گن یه بابایى نشسته بود کنار خیابون و با چکش مى زد تو سر خودش. بهش گفتن چرا این کارو میکنى؟ گفت: نمى دونی وقتى نمیزنم چه کیفى می کنم! حالا قصه ى ما ست با این فن کوئل ها. قصه ى ماست با همه چى.
- ۹۷/۰۴/۱۴