من سرهنگ نیستم.. دلتنگم
چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۵۸ ق.ظ
درختى که به فصل سرما هم مقاوم بود
و شاخه هاش از کران تا کران سترگ و تناور بود
به فصل حادثه اما
از ساقه خشکید
.
.
پ.ن: دیشب مدام هاشمى را در خواب میدیدم که زیر لب پیوسته شعرى مى خواند.. و از من مى خواست که آن را جایى بنویسم.. چند بارى شعر را روى تکه کاغذى نوشتم انگار.. اما صبح خبرى از آنها نبود..
.
.
لعنت به خواب ها که کم دامنه و پر هذیان اند.. درست مثل زنده گى
- ۹۵/۱۰/۲۲