سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

ما سهم زخم از لبخند شاداب شهریم (٤)

چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۱۵ ق.ظ

"سوء تقاهم" ِ کامو حکایت جوانى است که مادر و خواهرش را - که صاحب مسافرخانه اى در محله اى فقیرنشین هستند- ترک مى کند و تنها راه سفر مى بندد به امید دنیاى روشنى، بى آنکه حتى تصور خوبى از روشنایى داشته باشد. سال ها بعد که اندوخته اى کسب مى کند با اشتیاق راه خانه اش را پیش مى گیرد و به همان محله فقیر نشین در غالب مسافر ناشناسى بر مى گردد تا خانواده اش را غافلگیر کند. خبر به مادر و دختر مى رسد که مرد ثروتمندى بى خبر به مسافرخانه شان آمده. ترتیبى مى دهند که پسر را بکشند و پول هاى او را به تاراج ببرند. توصیف صحنه هاى روز بعد که مادر با جسد بى جان تنها پسرش رو به رو مى شود از تلخ ترین تراژدى هاى است که تا به حال خوانده ام. خواهر خودش را مى کشد و مادر در اتاق خود را به دار مى آویزد.. و مسافرخانه محل دفن نه فقط آرزوها که خاطره هایى مى شود که سال ها تنها همدم جوان بوده اند...

بارى این روزها که با پرسشى مبتذل از جنس "ماندن یا رفتن" و سوء تفاهمى از جنس "نخبگى"، "منتقد"، "فعال فرهنگى" و غیره مواجه مى شوم این داستان بارها در ذهنم دور مى خورد. از یک طرف وابسته گى ام به وطن از جنس غریزه است و نه از جنس ابتذال و استنطاق نهفته در پرسش "ماندن یا رفتن". شبیه احساس مورچه اى که بى اختیار راه لانه اش را پیش مى گیرد. در جست و جوى ذات ِ آن گوهر نشاندارى که سال ها محرکه و تمام ذوق و شوق او بوده. آن طرف تر اما... احساس خفه گى مى کنم بى آنکه از مسافر بودنم ذره اى کاسته شود.

  • ۹۴/۱۰/۱۶
  • وی بی