س
من مسئولیت ِ تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم، تمام ِ ناراحتیها را تحمل کنم، رنجها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم. به مردهگان روح بدمم. تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم.
ایخدای بزرگ. من این مسئولیت تاریخی را در مقابل تو به گُرده گرفتم. و تنها تویی که ناظر ِ اعمال من هستی. و فقط تویی که به او پناه میجویم و تقاضای کنم میکنم.
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا ازین راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند ثابت کنم که خاک ِ پای من هم نخواهند شد. باید همهی تیرهدلان ِ مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضعترین و افتاده ترین فرد ِ روی زمین باشم.
ای خدای بزرگ، اینها که از تو میخواهم چیزهاییست که فقط میخواهم در راه تو به کار اندازم، و تو خوب میدانی که استعداد آن را داشتهام. از تو میخواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمربخش شود و در مقابل خَسان بایستم.
من باید بیشتر کار کنم. از هوا و هوس بپرهیزم. قوای خود را بیشتر متمرکز کنم و از تو میخواهم که مرا بیشتر کمک کنی.
تو ای خدای من. میدانی که جز راه تو و کمال و جمال ِ تو آرزویی ندارم. آنچه میخواهم آنچیزیست که تو دستور دادهای و میدانی که عزت و ذلت به دست توست و میدانم که بی تو هیچ ام. .. و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم.
م.
- ۹۳/۰۸/۲۵
من و شما طعم بی پدری را نچشیده ایم . پنج سال دیستان را در مدرسه ی شاهد گذراندم و امروز که نگاه می کنم به ان روزها .. رنج بچه هایی را که با ناپدری بزرگ می شدند , یا کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ شان , رنگ غمی که همیشه بر چهره شان بود و حتی غم مادرهای جوان شان را که بی سرپرست مانده بودند , بیشتر درک می کنم . خوب است که جای آدم های دیگر بنشینیم و دنیا را نگاه کنیم و کفی بالله حسیبا !