سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

س

يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ب.ظ

من مسئولیت ِ تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم، تمام ِ ناراحتی‌ها را تحمل کنم، رنج‌ها را بپذیرم، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم. به مرده‌گان روح بدمم. تشنگان حق و حقیقت را سیراب کنم.

ای‌خدای بزرگ. من این مسئولیت تاریخی را در مقابل تو به گُرده گرفتم. و تنها تویی که ناظر ِ اعمال من هستی. و فقط تویی که به او پناه می‌جویم و تقاضای کنم می‌کنم.

ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا ازین راه طعنه زنند. باید به آن سنگ‌دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند ثابت کنم که خاک ِ پای من هم نخواهند شد. باید همه‌ی تیره‌دلان ِ مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع‌ترین و افتاده ترین فرد ِ روی زمین باشم.

ای خدای بزرگ، این‌ها که از تو می‌خواهم چیزهاییست که فقط می‌خواهم در راه تو به کار اندازم، و تو خوب می‌دانی که استعداد آن را داشته‌ام. از تو می‌خواهم مرا توفیق دهی که کارهایم ثمربخش شود و در مقابل خَسان بایستم. 

من باید بیشتر کار کنم. از هوا و هوس بپرهیزم. قوای خود را بیش‌تر متمرکز کنم و از تو می‌‌خواهم که مرا بیشتر کمک کنی.

تو ای خدای من. می‌دانی که جز راه تو و کمال و جمال ِ تو آرزویی ندارم. آن‌چه می‌خواهم آن‌چیزیست که تو دستور داده‌ای و می‌دانی که عزت و ذلت به دست توست و می‌دانم که بی تو هیچ ام. .. و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم.

م. 

  • ۹۳/۰۸/۲۵
  • وی بی

نظرات  (۸)

جنابعالی احتمالا دوست نداشته اید به هر دلیلی کسی درباره دو پست بعدی تان نظر بدهد . اما برادر ... کمی که بیشتر که با خانواده زندگی کنید احتمالا حق خواهید داد که در بعضی خانواده ها یک مرد همیشه در خانه می ماند ه و بقیه به جبهه می رفتند , که  اگر همه با هم . به شهادت رسیدند, زن ها بی کس نشوند .این شاید یک رفتار انقلابی نباشد .. شاید کمالی در آن فرد را به تاخیر انداخته باشد و یا برای همیشه دست او را از دامان جهاد دور کرده باشد , اما  .. و کفی بالله حسیبا !
من و شما طعم بی پدری را نچشیده ایم . پنج سال دیستان را در مدرسه ی شاهد گذراندم و امروز که نگاه می کنم به ان روزها .. رنج بچه هایی را که با ناپدری بزرگ می شدند , یا کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ شان , رنگ غمی که همیشه بر چهره شان بود و حتی غم مادرهای جوان شان را که بی سرپرست مانده بودند , بیشتر درک می کنم . خوب است که جای آدم های دیگر بنشینیم و دنیا را نگاه کنیم و کفی بالله حسیبا !
آرامش ات به هایکو رفته است و اضطراب ات به قصیده!

میشد نوشت موشهای دیروز و گربه های امروز! به شهر موشها و گربه ها هم می آمد..
الان یعنی این کامنت مربوط به دو پست بعدیست!
نمیدانم در شرایطی هستیم که آن مرد مداد و دفتر و خودکار فروش را قضاوت یا حتی روایت کنیم یانع! برای منی که این آدم ها را از نزدیک میبینم همین که انقدر مرد بوده که برای مهرداد پفک کنار میگذاشته شاید قابل احترام باشد.. یعنی انقدر بی تربیتی مجری در گفتگو با مهرداد بذرپاش مارا گرفته بود که از کنار این جمله به راحتی گذشتیم!اما به وقتش در همان موقعیت و همان امتحان شاید ما همچو تصمیمی بگیریم و بعد سی سال جبهه نرفتنمان را اینطور توجیه کنیم.. ولی ته تهش با عقل درست و میزان هم که نگاه کنی میبینی میتوانستی بروی و اگر و اگر و اگر! شهید میشدی وضعت خیلی بهتر ازین وضعی بود که امروز داری.. واین همان حسرت و غمی بود که توی چشم و لحن آن طرف بود و من براش احترام قائلم.. توی دوره ی جنگ زد نعره ولی پنجره ها را بستید/ به غنائم که رسیدیم به ما پیوستید! همین آدم ها هم صد شرف دارند به موشهای دیروز و مدعیان امروز!
چمران و ما ادراک چمران...
سلام

شهدا رفته اند..
ما که زنده ایم چه کردیم؟
حرف هایشان را کرده ایم اسباب "آه" و خلوت و تعیین ادبیات و تفرقه


از مردانگی مردان امروز نا امیدم..
آدم ها را نه با آرزوهایشان که با اعمالشان می توان شناخت...

از دریچه اعمالشان به دیگران روح می بخشند نه اشعارشان...

همانند سردار سلیمانی ها، شهید چمران و دیگران افرادی که حتی دشمنانشان برایشان احترام قائلند...
  • واقعیت سوسک زده
  • شهید چمران اگر اشتباه نکنم ...