سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

آن بی‌ستاره‌ام ..

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۷ ب.ظ

در ترافیک محو شده بودم. کنار بزرگراه پیاده شدم و تا ایستگاه مترو پیاده رفتم. جوانی که لباس نیروی انتظامی به تن داشت و انگار از خدمت بر می‌گشت کنارم ایستاد. تک ستاره‌ای روی شانه‌اش بود. پاسداری ساده بود لابد. دست‌فروشی با صدای بلند تقویم می‌فروخت. دو هزار تومان بود. در غوغای قیمت‌های تهران ارزان بود. جوان تقویمی برداشت. بازش کرد. صفحه‌ای که زود پیدایش کرد سیزدهم رجب بود. بالای صفحه نوشته بود میلاد مولای متقیان. چهره‌اش حالتی گرفت که انگار نشان رضایت داشت. بعد زیپ جلوی کیفش را که به کولش انداخته بود با دقت و وسواس خاصی باز کرد. تمام دارایی جوان از حقوق خدمت شش یا هفت تا دوهزاری بیشتر نبود. باز همان نشان رضایت در چهره‌اش پدیدار شد. پول را به دست‌فروش داد و تقویم را با لبخند بی‍نظیری در کیفش گذاشت. انگار که خدا کل دارایی دنیا را به او داده باشد...

دلم شکست. مترو به ایستگاه توحید رسیده بود. هوا بارانی نبود اما در من کسی بسیار گریسته بود. گاهی در فتنه‌ی برخورد با آدم‌هایی که هیچ مقبول نیستند، در چهره‌ی چنین آدم‌های نازنینی چنان آرامشی دیده‌ام که سرمستم می‌دارد..

.

.

نزدیک خانه رسیده‌ام. در من هنوز جنگجویی خسته از نبرد شوالیه‌ها، سرمایه‌دارها و قهرمان‌ها، این بار با خاطراتش مبارزه می‌کرد... زنده‌گی اما چهار نعل می‌تاخت به سمت تنهایی‌های مدام... 

  • ۹۳/۰۳/۲۸
  • وی بی

نظرات  (۸)

سلام اگر بی راه و بی اجازه خطاب  مینویسم(وبلاگ دیگری است و من  باید حواسم به اجازه از صاحبخانه باشد)
@.اول:
نظر ایتداییتان برای م ن 30ساله هم بود جایی که خدا باید ببخشد وقتی حتی قصد کوچ داریم. هیچ تقدسی  در ما نبود اگر چه در راه بود و راه، را ه می ماند اگر چه ما مهاجریم .تنهایی بد گریبان ادم چاک می کند که ما هیچ ایم.هیچ مطلق
شاید انکار کنی که فرصت کامنت گذاری از تمام این پنج شش پست جدید را به دلیل کامنت من از دیگران گرفته ای! اما به هر حال از تندی ِ حرفهای کامنتم عذر میخوام!
ما شده ایم آدمهای نقطه ها یا آدمهای نقطه چین ها؟یا نقطه های چیده شده؟

حکم می بُریم، ناچار، نابود می شویم.. یا اله العاصین.

تمام دارایی جوان از حقوق خدمت، شش یا هفت تا دوهزاری بیشتر نبود...
چه خوب "راست می گویی برادر زندگی چهار نعل می تاخت به سمت تنهایی‌های مدام."


صرفا طوفان واژه های ذهن نا ارام سی ساله ای ست که اینجا ارام گرفته ست.ستاره ها را به دست خود خاموش کردیم!.اما راست می گویی برادر زندگی چهار نعل می تاخت به سمت تنهایی‌های مدام.
شکست خورده ی جوانی های پر شور و شر هستیم که نشانی از پیمودن راه صلاح نداشت .. برای همین شاید کاممان تلخ است و خاطرمان ازرده و درونمان اشفته.به نام عشق نقاب مشروع و مقبول زدیم به هر انچه اشتباه بود. خدایا ببخشمان که چه بسیار اشتباهی هستیم! تقدس جوانی را نداستیم. توبه از _فصل_ های دلکش به دست توست میدانم! 
پاسخ:
؟