دو قدم دلهره دارم .. دو قدم دلتنگم
وَ ما تِلکَ بِیَمینِکَ یا موسىٰ ﴿١٧﴾
قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیها وَأَهُشُّ بِها عَلىٰ غَنَمی وَلِیَ فیها مَآرِبُ أُخرىٰ ﴿١٨﴾
و آنچه در درست راست تو هست چیست موسی؟
گفت این عصای من است. به آن تکیه میکنم ..
برگ درختان را برای گوسفندانم میریزم و برای من استفادههای دیگری در آن هست ..
سوره ی مبارکهی طه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
به نظر شما چه سری است که این اولین سؤال خدای متعال (سبخان الله و تعالی) در اولین ملاقات و گفتوگو (به اصطلاح خودمانی!) با موسی باشد؟ که بپرسد که آنچه که در دست راست تو هست چیست ؟ .. این خیلی عجیب نیست؟ ..
..
به نظرم رمز این سؤال در همان اولین سطر جواب موسی (علیه السلام) نهفته است. آنجا که موسی میگوید که این تکیهی من است. به آن تکیه میکنم.. امرار معاش میکنم در روزگار غربت. در روزهایی که پیامبر هستم اما هنوز پیامبری نمیکنم.
..
انگار خداوند متعال دارد یار موسی (علیه السلام) را به او نشان میدهد.. موسی، هارون را از خدا میخواهد اما خدا برای اون همان تکه چوب خشکیده و ظاهراً بیقیمت را بر میگزیند. او که در روزگار غربت موسی همراه ِ او بوده. در همان حتی کارهای خرد ِ روزمره. و تو نگاه کن ببین.. در همهی لحظات سرنوشتساز حیات پیامبری موسی، همین عصاست که ظاهر میشود و او را یاری میدهد.. آنجا که نشانه میخواهند از او: فَأَلقىٰ عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعبانٌ مُبینٌ.. آنجا که در میانهی نبرد است: وَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ .. و آنجا که در موقعیت دشوار و دیوانهکنندهای او را به داوری و قضاوت میخوانند: وَإِذِ استَسقىٰ موسىٰ لِقَومِهِ فَقُلنَا اضرِب بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَینًا ..
.
.
.
پ.ن: هفت روز تمام را از میان کوههای دستنخوردهی سواحل غربیترین نقطهی دنیا گذشتم. از نماز صبح که خورشید محتاطانه از میانهی اقیانوس به آسمان میرفت تا وقتی در آن سمت اقیانوس در چالهای فرو میافتاد و بعد تاریکی تمام آسمان را میگرفت. فکرهای زیادی از ذهنم میگذشت. گاهی این توصیهی علامه (روحی له الفداء) در ذهنم میپیچید که میگفت یک بار هم که شده هفتهای را با خدا در طبیعت دستنخوردهاش خلوت کنید.. گاهی به عصای موسی فکر میکردم. گاهی هم به شوق تو اشک میریختم. و حسرت میخوردم که نتوانستیم یار موثری در حضور تو باشیم.. و دعا میکردم که در ظهورت پایمرد و محکم باشیم.. و العاقبة للمتقین.
- ۹۲/۰۶/۲۵
سلام
به نظرم بودن تو جایی غیر از ایران ، یه جور محکه برای میزان دین داری آدم
این محک یا آزمایش یه نعمته از طرف خدا ... و پیروز این آزمایش هم امثال شمایید که با تمام وجود دین داری میکنید ...(البته من این ها رو از خوندن پستهاتون فهمیدم..)