مصاحبه در هوای مه گرفته
شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۳۹ ق.ظ
باز بیشتر شب را نخوابیدم. مثل روزهای گذشته. انگار دو هفته است که اصلا نخوابیده ام. صبح در حالی که آدم های زیادی در خیابان مه گرفته نبودند گروهی خواستند که مصاحبه بگیرند... گفتند یک دقیقه طول می کشد، سوال مان یک خطی ست. قبول کردم. کیفم را گذاشتم زمین. شروع کرد ضبط کردن. گفت اگر فقط یک کار به شما اجازه داده شود قبل از مرگ بکنید.. چه کاری ست؟ .. سوال سختی بود. گرچه جواب آسانی داشت...
..
دست و پازدن های کابوس وار را دیده ای؟ از آن خواب ها که هیچ وقت به مقصد نمی رسی.. از آن ها که دچار استیصال مفرطی .. چیزی شبیه ناتوانی مدام.. و مطلق .. به نظرم آن ها درست ترین تصویرها هستند برای آنچه که بعد از مرگ روح می بیند.. یک نیازمندی مطلق.. یک تشویش مدام.. ..
- ۹۱/۱۱/۱۴