دنیای بی خمینی جای خوبی نبود ...
برای آن کودکی که سیزده خردادِ شصت و هشت روی دوش پدرش رفته بود و جمعیت را نگاه میکرد که گریان و هراسان بودند، خمینی یک آدمی بود که داخل آن اتاقکِ شیشهای بود.. در یک پارچه ی سفید.. با یک عمامهٔ سیاه ساده اما پر هیبت.. طوری که انگار همه به احترامِ آن بود که سیاه پوشیده بودند... برای خیلیها دنیای بی خمینی دنیای پر هراسی بود.. خمینی پدر خیلیها بود.. پدر پا برهنهها بود.. پدرِ یتیمها بود. پدرِ فرزندان شهدا بود. پدر مهدی بود که پدرش در عملیات کربلای پنج شهید شد.. خمینی پدر بی حوصلهها بود حتی.. آنها که خسته بودند از اسلام روی طاقچه. آنها که از اسلامِ آمریکایی نفرت داشتند. از دینی که تنها موهبتش این بود که یاد میداد که چی را باید چند بار آب کشید. اسلامِ آمریکایی اسلام مادربزرگی بود. یک اسلام بی نشاطِ آغشته به الفاظ عربی. اسلامی بود که در پیری فقط به درد میخورد. به دردِ مردم که نه. به دردِ ریا انگار. به دردِ توی سرِ ملت زدن میخورد. توی سرِ در و همسایه زدن میخورد. اسلام قبل از خمینیِ ما ایرانیها به طرز نفرت انگیزی آمریکایی بود. و شاید تنها چیز آمریکایی بود که مقبول جامعه نبود...
بزرگتر که شدیم دانستیم اما که چرا برای خیلیها دنیای بی خمینی قابل تحمل نبود. دنیای بی امام دنیای بی رحمی بود. دنیایی بود که ما را یتیم گیر آورده بود. خمینی که رفت آن صندلی سفید و دیوار آبی آسمانی را با خودش به آسمان برد. خمینی اصلا همیشه در آسمان بود. این را میشد از همهٔ کبوتر هایی که به عشقش میپریدند پرسید. از شهید حسن که عکس خمینی روی قلبش بود وقتی میرفت جبهه. وقتی از زیر قرآن رد میشد. حتی از وزیر فلان که میگفت فلان خبرِ بد را ندهیم که قلب امام درد بگیرد. خمینی یک امامِ واقعی بود. و این را میشد از همهٔ کبوترانی پرسید که پر میکشیدند به عشقِ او.
بزرگ که شدیم و سال ۷۳ را دیدیم فهمیدیم که چرا دنیای بی خمینی هراس داشت. وقتی انقلابِ پا برهنهها داشت میشد انقلابِ مدیرانِ پشت میزی. انقلابِ مدیرهایی که برای ریاست و وزارت از سر و کولِ هم بالا میرفتند. انقلاب مدیرهایی که کارکشته بودند و اهل سازندگی! خوب خانه هایی ساخته بودند برای خودشان. خانه های آخرتشان اما مثل مدیرانِ قبلِ خمینی یحتمل ویران بود.
سالِ ۸۰ را که دیدیم فهمیدیم که انقلاب بعد از خمینی انقلابِ مجلسی هایی بود که حقوقشان ۱۵۰ برابر متوسط مردمی بود که نماینده شان بودند. انقلابِ آمریکایی بود. انقلابِ مجلسی هایی بود که از صحن مجلس با سفارتِ آمریکا تماس میگرفتند. میگفتند ما تحصّن کردیم علیه جمهوری اسلامی. کمک کنید. همان روز بود که شما میگفتید که کاش فتحعلی شاه زنده بود و این مجلس را به جای آن یکی به توپ می بست....
باری... دنیای بعد از خمینی دنیای خوبی نبود. دنیای اختلافها بود. دنیای در به دریها بود. دنیای بی پدریها بود.
اللّهم الحقنی بالشهدا و الصدیقین و الخمینی
- ۹۱/۰۳/۱۰