سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

در خورد فیل

جمعه, ۲۳ دی ۱۳۹۰، ۰۴:۰۰ ق.ظ
بیدل که الحق امیر مطلق معناست غزلی دارد که سخت مناسب این روزهاست... وقتی می گوید:

کشتی ِ خود با خدا بسپار.. کز توفان یأس 
عالمی شد غرق و ... دست ناخدایی برنخاست... 

مفلسان را مایه ی شهرت همان دست تهی ست

تا به قید برگ بود از نی نوایی بر نخاست!

هر که دیدیم از تعلق در طلسم ِ سنگ بود
یک شرر، آزاده ای، ازخودجدایی برنخاست!

.

..

  • ۹۰/۱۰/۲۳
  • وی بی

نظرات  (۲)

از نی نوایی برنخواست ...
دیوان چهل‌تکه
**********
حیرانم از زهد تو شاعر!
این‌جا چه میکنی؟!
آلوده می‌شوی به یکرنگی عشق
خودت را نچسبان به دل
تمام دیوان چهل‌تکه‌ات پرپر می‌شود
همچو دلی که ندیدی!
و آن‌وقت باید "دل"، و تنها دل تو را وصله‌پینه کند
باز هم دل!
برای که می‌سرایی؟!
پشت وصله پینه‌هایت
فرش کرده‌ای دستانی را
که بیضاء‌ نیستند
و لمیده‌ای بر والیوم والا
و در فکر تندیس کبوتری هستی که آب را
هم از آخور می‌خورد
هم از توبره.
از "چه" می‌سرایی؟!
خودت را نچسبان به دل!
حالا نه؟
پس کی؟
آسمان پر از پرهای پاره پاره
دلِ فردا، دارِ امروز است.
برای که؟ کجا؟ چرا؟ چه؟
برای کی؟ برای کدام مبادا می‌‌‌سرایی؟
وقتی در شاملو چیزی بود
که در کالیگولا نبود
وقتی در کالیگولا چیزی بود
که در شاملو بود!
کجایی شاعر؟
.....................................
(مهیار نیلگون) 22 دی 1390