در خورد فیل
چهارشنبه, ۷ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۳۶ ب.ظ
راننده تاکسی ها آزمون های نامتقارن ولی متحرک آدم شناسی در سطح شهرند.
یعنی درست بعد از آنکه درِ فلزی شهروندکش ها را می بندی می توانی بنشینی
قیافه ی شهروندکش چی را از آیینه نگاه کنی و حدس بزنی که چه جور آدمی ست.
گاهی حتی می توانی تست شان کنی.. با خودت بگویی این آدمی نیست که تنهایی را
تحمل کند. حتما حرفی می زند. موضوعی باز می کند. و بعد از چند دقیقه ببینی
که حدست درست بوده... و یا آن راننده ی ناشی را که از قیافه اش در آیینه
شناختی که گرفته است چون مردم را به نام نیک یاد نمی کند و دیدی که درست
چند دقیقه بعد با کسی پشت تلفن آن طور که نباید حرف می زند. یا آن راننده ی
خوش برخورد چند شب پیش که آیات قرآن به ش اثر کرد.... و آدم خیلی پاکی
بود. ..
ام روز حوالی ظهر زیر پل پارک وی منتظر دوستی بودم. تاکسی ها و دربستی ها عصیان کرده بودند و امان نمی دادند. فریاد می زدند. می بردند نوبنیاد. ظفر. توحید. هزار جای دیگر. اما من دستم در جیبم بود. می خواستم بروم خانه. اما خانه مان انگار گم شده بود واقعا. یعنی از فردا گم می شود دوباره. روی کاغذی نوشتم:
" فریاد می زنم.
من چهره ام گرفته.
من قایقم نشسته به خشکی..."
- ۹۰/۱۰/۰۷
و دنیایی که محل گذرست...