در خورد فیل
سه شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۱۱ ق.ظ
مومن دل ش به دست خداست. پیرمرد ذکر قنوت اش این بود که "اللهم وفقنا بما تحب و ترضی". مومن به هیچ چیز راضی نیست مگر مشیت خدا. تمام خوشی ها و ناخوشی ها. ملایمات و ناملایمات. سختی ها و سستی ها. همه و همه رنگ می بازد وقتی برای خدا بخواهی خودت را. ..
پ.ن: این را می نویسم اینجا که یادم باشد که صبحی بود مثل بیست و نهم نوامبر سال دوهزار و یازده. از جلوی "کتاب خوانه" رد می شدم و در ذهنم خطی بود که " من در شهر تو چون .. نالان می گذرم.. باشد سایه ی من.. تنها همسفرم... وین عشق تو مرا .. بنگر تا کجا کشانده... " تا کشیده شدم به اتاق ریدینگتون و تمام راه به آن حادثه ی خطرناکی فکر می کردم که چندروز پیش در تقاطع کالینگود نزدیک بود که اتفاق بیفتد. و تنها لطف خدا بود که نشد. اما مگر می شد خیال کرد که اتفاقی بود؟... یعنی این همه مصداق اتفاقی بود؟ نبود. نیست. و ما اکثرا العبر. و ما اقل الاعتبار.... یا اله العاصین.
- ۹۰/۰۹/۰۸