خار مغیلان نویسی (۳۰)

قسمتش بود که آرام بگیرد مهتاب

بعد یک عمر

به دنبال ِ

نفس های فروخورده ِ لرزان

رفتن!

خار مغیلان نویسی (۲۹)

تو دریایی و من یک کشتی ِ بی رونق ِ کهنه

که هِی بازیچه می گیری غروم، بادبانم را ... 

خار مغیلان نویسی (28)

مفتضح بودن از این بیش که در اوّل ِ قهر .. 

فکر ِ برگشتنم  و واسطه ای نیست که نیست .. . 

خار مغیلان نویسی (27)

زیر باران که به من زُل بزنی خواهی دید 

فنّ ِ تشخیص ِ نم از چهره ی گریان سخت است .. 

خار مغیلان نویسی (۲۶)

خنده بر هر درد بی درمان خطاست ..!

خار مغیلان نویسی (۲۵)

در دلم از تو انقلابی بود 

نرسیدم ولی به آزادی .. 

خار مغیلان نویسی (۲۴)

منو  تنها نذار به حال ِ خودم .. من همون گیج ِ بی‌قرار ِ تو‌ام... توی این سال‌ها عوض نشدم .. 

خار مغیلان نویسی (۲۳)

آس‌مان وقت ِ قرار ِ من و تو ابری شد

تازه، با رفتن ِ تو وضع هوا بدتر شد!!

خار مغیلان نویسی (۲۲)

آنچه خوبان همه دارند تو دقت داری...!

خار مغیلان نویسی (۲۱)

شبی دیدم به جای دست‌های مهربان ِ تو 

گوزنی پیر لیسیده‌ست زخمم را سحرگاهی ..

ح.ع