خاک اینجا استعداد غریبی دارد برای کدورت. بذرهای نفرت خوب پا میگیرند و جوانه میزنند. جا به جا. آب و هوای تهران به تو یاد میدهد که از هر چه شبیه تو نیست، از هر که مثل تو فکر نمیکند، متنفر باشی. به تو یاد میدهد که دست و رویت را مثل بقیه به کثافت دروغ و غیبت بزک کنی. و بیمحابا و بیدامنه تنفر بورزی. گاهی بیهیچ بهانهى درستی حتی. مثلاً در همین چند ماه بارها شده که به خاطر ترمز کردن برای عابری در خط عابر پیاده مورد عتاب قرار گرفتهام. چندباری گذشت تا فهمیدم که آنها که اینطور بوق میزنند و ناراحتند مردمان عجیبی نیستند. آنها آدمهایی عادی در شهر هستند که تشنهٔ نفرتاند. حال شهر مثل بیمار بیرمقی است که پزشکان جوابش کرده باشند. از بد روزهگار دولتها هم دستپرودهٔ همین نفرت عمیق و ریشهدار بودهاند. گاهی نسیم ملایمی آمده تا هوای شهر را با عطر خود عوض کند اما و لا تبدیل لخلق الله. انگار تنها کاری که دولتها کردهاند هم این بوده که تلاش کنند که مردمان شهر کمتر هم را ببینند.. تا کمتر ویروس تنفر شیوع پیدا کند... «دولت الکترونیک» بیش از هر چیز راهی آبرومندانه بود تا کمتر کسی بفهمد ما تحملمان کمتر شده برای هم..
آنطرفتر اما حقیقت این است که درین سالهایی که بسیار زنده گیها از مردمان غربی دیدهام، آب و هوای بهتری نزد ایشان نیافتهام. آمریکا فقط سرزمین فرصت نیست. سرزمین توهم هم هست. آدم را ابن الوقت بار میآورد. بذر انسانیت در خاک آمریکا با سمپاشی به موقع طوری رشد میکند که کمتر به آلوهیت میرسد. آدمهایی که زنده گی را از اول تا آخر میدوند بیآنکه دقیقا بفهمند که چرا آمدهاند. آمریکا به تو یاد میدهد که انتهای مسیر مهم نیست و لحظه را دریاب. یاد میدهد که به قول خودشان ایگنورنت باشی. پیر شدن در آمریکا ضعف مطلق است. آدمها جوانیشان را در عیش و نوش و لذتهای زیانبار هدر میدهند بیآنکه دشت خوبی از لذت عبادت دست و پا کنند برای خودشان. یا بیآنکه دستکم در وسعت روحشان بکوشند. غالباً در تنهایی و ضعف میمیرند. و این حقیقت ماجراست....
.
.
مهاجرت از دومی به اولی را کمتر دیدهام. اما بسیار دیدهام آدمهایی را که از تنفر به توهم رفتهاند و به معجون عجیبی رسیدهاند که نه جوانی دارد، نه پیری، نه دنیا و نه آخرت. سراسر نفرت و تعجب و توهم است. حالی که خود تهرانجلسیها بهتر توصیفش میکنند: «ملغمه». نفوذ فضا آنقدر عمیق ست که ظرف مدت کوتاهی زنده گی میشود فیش آخر ماه. تعطیلات آخر هفته. فلان رستوران. اما حقیقت این است که این گیاه در بذر نفرت روییده و آن ذات نفرت هیچ وقت رنگ نمیبازد. آن ذات ِ بیتحمل کم صبری که نفرت را نفس میکشد... شاهد اگر خواستی رفاقت ایرانیهای آنجا را با هم سراغ بگیر..