.....
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
...
- ۱۳ تیر ۹۱ ، ۰۶:۲۹
.....
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
...
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
گر راه زن تو باشی .. صد کاروان توان زد
.
.
.
" بدانید جوانان عزیز! طلاب عزیز! فضلاى جوان! بدانید که این آیهى مبارکه: «فامّا الزّبد فیذهب جفاء و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض» امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و این را شما خواهید دید. به فضل الهى خواهید دید که «و امّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الارض»، این بناى استوار که هندسهى آن الهى است، بناى آن هم با دست یک مرد الهى است، بقاء آن هم با ارادهى این ملت عظیم و با ایمان این ملت عظیم است، استوار خواهد ماند و انشاءاللَّه این درخت روزبهروز ریشهدارتر خواهد شد و خواهید دید که این مخالفان، این کسانى که با این بنا، با این حق و حقیقت مخالفت میکنند، «فیذهب جفاء»؛ اینها در مقابل چشم شما انشاءاللَّه نابود خواهند بود.
امیدواریم خداوند متعال قلب مقدس ولىعصر را نسبت به همهى ما مهربان بفرماید و دعاى آن حضرت را شامل حال ما بفرماید و ارواح طیبهى شهدا و روح امام بزرگوار را انشاءاللَّه از ما راضى کند." نقل از سایت رهبری
و تو نگاه کن که این کلمات چه دقیق و متناسب هستند.. ببین آن ها که قرار بود بیشمار باشند و در سطح جامعه پخش بودند چه طور همانند کفی از گدازه های خروشان ِ"آتشفشان سینه های سوزان" جدا شدند و مضمحل شدند و اثری ازشان نماند.. آنها که آمدند آتش روشن کردند به خیال خودشان در خیابان.. خواستند ملت و انقلاب را.. و دل مادران شهدا را بسوزانند.. تو نگاه کن ببین چه طور در خشم انقلابی مردم گداخته شدند و سوختند. .. تو ببین آن جماعت کم شماری که داد می زدند و قیل و قال می کردند و خواستند به زور ِ خودنمایی بگویند که ما بی شماریم و ما همه با هم هستیم.. چه طور بعد از آن روز عظیم الهی هم چون تفاله ای از رودخانه ی خروشان ملت جدا شدند.. که:
فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً ۖ وَأَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِى الأَرضِ
امّا کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند [= آب یا فلز خالص] در زمین می ماند ..
قالَ إِنّی لَیَحزُنُنی أَن تَذهَبوا بِهِ وَأَخافُ أَن یَأکُلَهُ الذِّئبُ وَأَنتُم عَنهُ غافِلونَ
گفت: «من از بردن او غم گین می شوم؛ و از این می ترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید..
و تو بی اختیار اشک می ریزی...
اما شهرها این روزها هیچ سخت نیستند در خداحافظی. می آیند.. می روند. آدم ها هم.
..
گاهی که شهری را ترک می کنم احساس پیامبر مغمومی را دارم که ویرانه ای از عذاب را ترک می کند و به دیدار آدم های آینده می رود.. بی آنکه هیچ امیدی به شان داشته باشد. ..
..
..
همین خودآرایی ها و تصنع ها و احساس قابلیت کردن ها بود که برادر محسن ها را کرد کارشناس امور اجتماعی !... کرد مشاور امور فرهنگی ... و قس علی هذا.. و انگار هیچ خبر ندارند که برای این مردم ِ عزیز از دست داده، برادر بودن خیلی بهتر و صمیمی تر از مهندس بودن یا دکتر بودن یا چه و چه بودن است...
یاد ِ شهید همت به خیر.. وقتی بار اول از دیدار امام بر می گشت منقلب بود.. نزدیکان پرسیده بودند چه شده.. چرا اینطوری هستی... گفت: "امام دست خود را بر سرم کشید..."
.
.
ا
از بهار های رفته خجالت می کشم. از شهرهای ساحلی هم.
گاهی صدای حمید در ذهنم می پیچد که آهسته می گوید لاتحزن ان الله معنا..
گاهی هم دلتنگ محمد می شوم.. و صلوات می فرستم..
..
خدایا.. ما رو برای خودت خالص کن.. گناهان ما رو ببخش.. و ما رو به بندگان صالح خودت ملحق کن.با گریه.
اگر بر هوا باشی مگسی باشی.. و اگر بر آب روی خَسی باشی.. دل به دست آر تا کسی باشی!
.
.