سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

۳۹ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

می توانم گفت .. اما از بیانش ناتوانم...


.

.

.


وگر نه طوری می توانم نوشت که دکمه های کیبورد خودشان را خیس کنند!

  • ۰۶ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۹
  • وی بی
گفتم الف.. او گفت الف.

گفتم با. گفتا پس ِ با؟

گفتم تا.

گفتا تا.

تا.

.


..


هر کس به تو کرد روی، دل باخت تو را

هر کس که مرا بدید، بشناخت تو را

آنی که نشاندمش سخن ها در گوش

دیدم که ز دور خنده زد بر غم ما!

بنشست، چنان که ماه بنشسته بر آب

برخاست.. چنان که عکس مه تاب در آب 

..

القصه به هجران درازم بنهاد

تا جلوه ی روی او بجویم به هر آب .. 

تا جلوه ی روی او بجویم به هر آب ..

تا جلوه ی روی او بجویم به هر آب ..

.

.

.



  • وی بی
عالیجنابا... جریده ها را دریده نخواه.


.


  • ۰۵ دی ۹۰ ، ۱۵:۰۸
  • وی بی
مرحوم پدر بزرگ ام سه تا دختر داشت. انگار دومی را که می خواست شوهر بدهد خواستگار مناسبی برای ش پیدا شده بود. همه چیزش به قول ام روزی ها ردیف ِ ردیف بود. همه ی قول و قرارها گذاشته می شود. اما شوربختانه قرار خزینه می گذارند که جمعه با هم به خزینه بروند و خلاصه گپی بزنند. در اثنای گفتمان داماد خانواده هوس شیرجه می کند و حوله را از تن اش در می آورد اما با ساعت مچی که تازه مُد شده بود درون آب می پرد. و همین می شود که مرحوم پدربزرگ حتی صبر نمی کند برای ش تا از زیر آب بالا بیاید. لباس می پوشد می آید بیرون. سر نمی گیرد ازدواج شان....


.

.


الغرض. حالا حکایت ماست. یعنی گاهی کسی هرچه قدر اصرار کند که برای ش مهم است که حتی زمان را زیر آب هم بداند، من از آن لحظه ی شیرجه به بعد چیز دیگری را نمی بینم.

...


  • ۰۵ دی ۹۰ ، ۰۲:۳۱
  • وی بی
باز عصرهای تهران دارد به من اصابت می کند. باز شب های تهران دارد اثر می کند. اینجا آدم دست خودش نیست. غرق می شود در افکار دور. و روزهای دور. و می شود که خودت را جایی پیدا کنی در حالی که چشمانت خیس است و آدم های اطراف با تعجب نگاهت می کنند. ...


..


من خیال می کنم که محی الدین ابن عربی سوتی می دهد که می نویسد فالخوف فی الماضی و فیما مضی ال/حزن فلا حزن و لا خوف. و اصرار دارد که حزن بر چیزی است که در گذشته است و اندوه بر چیزی که در آینده می آید. با من که باشد می نویسم که آینده گناهی ندارد. آینده قربانی خشونت گذشته ست.


  • ۰۵ دی ۹۰ ، ۰۲:۱۷
  • وی بی
این پست به زودی به جایی دیگر منتقل می شود.


عاشقانه ها:


نامه هامو پس بده. عکساتو پس می دم.

  • ۰۳ دی ۹۰ ، ۱۹:۱۹
  • وی بی
چه سود از شرح این دیوانه گی ها.. بی قراری ها؟

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید.




  • ۰۲ دی ۹۰ ، ۰۸:۲۰
  • وی بی
در مُقامی که به یاد لب او می نوشند... سِفله آن مست که باشد خبر از خویشتن اش. 



از همین بعد از ظهرهای پرحادثه.

  • ۰۲ دی ۹۰ ، ۰۱:۴۷
  • وی بی
گذشتم از او به خیره سری

گرفته ره مه دگری

کنون چه کنم با خطای دلم

که رفت ز برم.. آشنای دلم...


تاکسی های تهران.

  • ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۱:۱۱
  • وی بی