با سرانگشتِ نسیم آمده بودی به سراغم
..
حرف ِ چشمان تو مانند ِ غزل های ملّمع
واژه در واژه کشیده ست از ایران به عراقم
.
.
زخمی ام ..! التیام می خواهم!
التیام از امام می خواهم!
- ۲ نظر
- ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۰۵:۳۱
با سرانگشتِ نسیم آمده بودی به سراغم
..
حرف ِ چشمان تو مانند ِ غزل های ملّمع
واژه در واژه کشیده ست از ایران به عراقم
.
.
زخمی ام ..! التیام می خواهم!
التیام از امام می خواهم!
حالا فقط این جا می نویسم و گاهی روی دیوار خانه ی قدیمی. جواب ایمیل حوصله نمی کنم دیگر مثل آن روزها. زور نمی زنم که کسی را قانع کنم. بقیه هم یاد گرفته اند کاری به کارم نداشته باشند. حالم از هر چه نشریه و مصاحبه و ستون و مقاله و تحلیل به هم می خورد دیگر... کسی زنگ می زند پیش نهاد همکاری می دهد همان جا برای اش می گویم که برود دنبال یک کار درست درمان .. لابد فکر می کنند حالم خوب نیست ..
.
.
الحاصل آنکه اگر آن آدم دو سال پیش را ببینم که خودم بودم احتمالا اصلا نشناسم اش... انگار طوری از خودم فاصله گرفته باشم که تا حالا هیچ دوستی یا دشمنی نگرفته باشد.. فی التاخیر آفات اما ... این طوری است حال ما . .
..
.
.
داستان خاتمی و رای دادن اش واقعا برای ما موضوع مهمی نبود. رای خاتمی برای من یک رای بود. اینکه آمد رای داد احتمالا عاقبت خودش را کمی نجات داد. اما موضوعی که مهم است همین مصالحه از نوع سیاستمدارانه است. خاتمی نشان داد که آدم باهوشی ست. هر چه قدر که در پیچ و خم دادن راه های مواجهه با موانع اجرایی و مدیریت افراد از موسوی ضعیف تر باشد، در ترسیم راه های آینده و ابتکار عمل آدم قابل توجهی است. خاتمی اگر نتوانست اصلاحات را جای خاصی ببرد اما جایی نبرد که نتواند آن را برگرداند... تو نگاه کن اما .. موسوی در کمتر از چند ماه کاری کرد که خودش هم نمی توانست دیگر از جهنمی که برای خودش درست کرده بود بیرون بیاید.. حالا عده ای می گویند که موسوی کنترل می شد.. اما حقیقت این است که موسوی خودش را خیلی بالاتر از آن می دید که کسی بتواند کنترل اش کند .. موسوی وقتی نخست وزیر بود با صحنه سازی آن حداقل اختیارات رئیس جمهور را با نهایت فریبکاری ازو گرفت. با وابسته کردن سرنوشت کشور و جنگ به شخص خودش تمام پل های سرنگونی اش را داشت مهار می کرد.. همان کاری که قرار بود بنی صدر بکند.. حتی همان اواخر آقای هاشمی را هم دور می زد.. اینها را که دارم می نویسم یاد آن شعر شاعر عرب می افتم که می گفت: " هنر ما غارتگری و کشتن است و گاهی وقتی حتی جز برادر خود نمی بینیم او را هم غارت می کنیم .. "
.
.
باری این ها را که نوشتم خواستم بگویم که فرهادی هر چه نباشد آدم باهوشی ست. اگر در تظاهرات خیابانی شرکت داشت و داد می زد اما سعی کرد پل های پشت سرش را خراب نکند. و آرام و بی صدا از کنار سیاست طوری بگذرد که نه سیخ بسوزد و نه خودش کباب شود! . . . این بود که در کنفرانس های مطبوعاتی هرجا می خواست حتی اعتراض کند که فیلم اش در ایران آنچنان توسط دولتمردان مورد استقبال قرار نگرفت سعی می کرد که مدارا کند و تعادل کلمات را حفظ کند. . و بگوید که مثلا تعدادی از دولتمردان اثر او را فهمیدند.. یا تبریک گفتند و غیره.
اما در نقطه ی مقابل گلشیفته ی فراهانی به غایت ابله است. او تمام پل های پشت سرش را خراب کرد. با هر مصاحبه ای بیشتر خودش را انداخت در جهنمی که می شد از آن فرار کند. گلشیفته وقتی از ایران رفت با اختلاف بالا محبوب ترین بازیگر زن سینمای ایران بود. الآن اما طوری است که پدر و مادرش هم نمی توانند از ش دفاع خوبی بکنند..
.
.
باری داستان رای دادن خاتمی و اسکار گرفتن فرهادی قابل مقایسه است با بیانیه های موسوی و مصاحبه های گلشیفته فراهانی. خاتمی و فرهادی انگار پله های سیاست را خوب تر بلد بودند. این بود که خودشان را مات نکردند..
که بازم دارد از بدی
تنها حضور نقطه چین تو ای ذات سرمدی
بر غلظت عذاب من افزود ... "
در ملکوت سکوت .. سیّد حسن حسینی ..
منظور سیّد آنست که، ایمانم آنقدر درست نبود که دست از خطا بشویم ... آنطرف تر امّا، متاسفانه آنقدر هم بی خیال و بی معرفت نبودم که بتوان از گناه لذت سرشاری بجویم .. اینست که حالا در بزرخی از عذاب دست و پا می زنم ....
.
.
.
آن طرف تر اما از صبح که تبسم رهبر را دیدم فهمیدم که این صف ها قرار است طولانی باشند. فهمیدم که اگر تو بر حق باشی و دین خدا را یاری کنی و استقامت کنی، خدا تو را کمک می کند.. طوری که شایسته است.. من فهمیدم که این ملت ساخته شده اند که یک جامعه ی اسلامی جهانی بسازند..
.
.
there is NO seperation
خدایا ما خیلی سوتی دادیم... ببخش..
سحر ندارد این شب ِ تار .. . مرا به خاطرت نگه دار..
مرا به خاطرت نگه دار
مرا به خاطرت نگه دار
مرا به خاطرت نگه دار
مرا به خاطرت نگه دار
مرا به خاطرت نگه دار
مرا به خاطرت نگه دار
1- غلامعلی حداد عادل
2- سید محمدحسن ابوترابی
3- حسین مظفر
4- علیرضا مرندی
5- مهرداد بذرپاش
6- روح الله حسینیان
7- مرتضی آقاتهرانی
8- علی مطهری
حق.
.
.
شاید درست نیست نوشتن این چیزها این جا.. اما تو باور کن که من از همین حالا می دانم که پیش خدا آن روز موعود هیچ حجتی اگر خطا رفته باشم ندارم.. تو احساس این آدم را اگر بدانی برای ام هی نمی نویسی که شاد باش .. یا فلان.. دست خودم نیست دیگر. غمگین ام.
.
.
من اگر جای آقای مطهری باشم، نامه ی آقای پناهیان را پرینت می گیرم و می زنم به دیوار اتاقم.. با صراحت و انصافی که سابقا در ایشان سراغ داشتم بعید نیست واقعا چنین کاری بکنند!!!