سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد
برای ام نوشته:


"

با یاد خیبری‌هایی که امروز بیست و هشت‌سالگی‌شان است

سلام من سر صبح ام؛ شما کجای شبی؟ .. چه قدر از دل من، از صدای من عقبی؟ .. ببین جناب جنازه چه علتی است تو را .. شهید اگر نتوان شد به تیر بی‌سببی ..

{...}

"

..
..

از بی سببی ها و بیست و هشت ساله گی ها بخواهم بنویسم کسی در آن سطرهای آخر لابد خودش را می بازد.. و همین است که سکوت می کنم. سکوت همیشه نشانه ی رضا نیست. گاهی واقعا نشانه ی ناتوانی است.

.
.
یا اله العاصین
  • وی بی
خواب دیدم .. ستاره ای بودی..

رو به روی ات نماز می خواندم..

مثل نماز های قضای بعد غروب

دل شکسته...سوره را دراز می خواندم

.

.


قنوت بود و در نگاه تو گم می شد

هر چه من ون یکاد می خواندم

..

خواب دیدم مثل ستاره های دامنه دار

شعری عجیب از خودم در نماز می خواندم !

  • وی بی
خداوند در سوره ی مبارکه ی احقاف انذار می کند مشرکان را که همین بت هایی که می پرستید و همین سنگ ها و چوب ها و خار و خس هایی که خیال می کنید شما را نجات می دهند روز قیامت با شما دشمن می شوند و بر علیه شما گواهی می دهند!...

و اذا حشر الناس کانو لهم اعداء و کانو بعبادتهم کافرین... احقاف ۶

و این از آن سنت های عجیب الهی است که هر امیدی به غیر خدا بیهوده است و هر دوستی غیر از خدا گرفتن به دشمنی و کینه منجر می شود...

.

.

آن حرامزاده های فتنه ی سه سال پیش حالا سید محمد خاتمی را سیبل کرده اند و مدام به او فحاشی می کنند و اصلا هیچ ترحمی ندارند. برای اش سنگ قبر درست می کنند. به او تهمت می زنند. عکس اش را می گذارند کنار بشار اسد تا بلکه هر دو را با هم بزنند.. سناریوی تکراری تخریب و توهین و وقاحت. و این برای من یاد آور همین آیه ی شریفه است. امیدوارم که برای آقای خاتمی و امثالهم هم عبرتی باشد..

.


.

.

.

  • ۲۲ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۰۳
  • وی بی
نشد که صحبت کنیم. گفت دارم میرم جایی. گفتم وقتی میری اونجا من رو دعا کن. تورو خدا. خندید. صبح که شد اومدم تمام عکس ها را دیدم. همه رو زیر و رو کردم. پیداش نکردم. بغ کردم. اومدم نشستم دم پنجره. دلم گرفت.. خیلی..

أراک عَصِیَّ‌ الدَّمعِ شیمتُک الصبر                        أما لِلهوی نهیٌ علیک و لا امرُ
می‌بینمت که از اشک فرمان نمی‌بری، منش تو شکیب است. آیا عشق بر تو امر و نهیی ندارد؟

نعم اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعَةٌ                               ولکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ
آری من [به وطن و خانواده] مشتاقم و از شوق سوز دلی دارم، ولی سرّ و راز چون منی برملا و مکشوف نگردد. 

.

.

.

.

.

{مخاطب خاص دارد}

  • ۲۲ اسفند ۹۰ ، ۰۱:۳۱
  • وی بی

  • ۲۲ اسفند ۹۰ ، ۰۰:۴۳
  • وی بی
در همه حال خدای متعال را حاضر و ناظر بدانید.
به نماز اول وقت و با حضور قلب اهمیت بدهید
و خدمت به انقلاب و کشور را عبادت به شمار آوردید.
خداوند انشاء الله شما را محفوظ و موفق بدارد.

امام خامنه ای

 

 

  • ۲۱ اسفند ۹۰ ، ۰۷:۰۱
  • وی بی
اگر ادبیات فارسی یک نکته ی آموزنده فقط داشته باشد این است که مرهم از جنس ترحم نیست...


که حسین منزوی جایی در اوج صراحت می گوید:

مرهمی، زنده گی ام! ... زخمی اگر، مرگم باش!

که به هر کار خوشا یک سره کاری بودن .. . .

  • وی بی
ام شب با رفیق ِصدیق تا صبح مباحثه کردیم. باران تندی می زد و آس مان ارغوانی بود. چهار ساعت تمام از روی صندلی چوبی اتاق تکان نخوردیم...

من این شهر را تا مدت ها دوست نداشتم. یعنی تنهای تنها بودم. آدم های اش را دوست نداشتم. در و دیوارش را دوست نداشتم. آس مان اش را دوست نداشتم. دوسال پیش وقتی قرار شد ازینجا بروم دلم می خواست دیگر اینجا برنگردم.. اگر برگشتم به خاطر خودم نبود. والله نبود.... چندبار آرزو می کردم که آن پرواز چندصد و چند هواپیمایی فلان اصلا ننشیند ... اما به دعای گرم شما.. به نفس حق شما اعتماد داشتم...

.

.

تا اینکه آدم هایی از ناکجای این شهر پیدا شدند که حالا این طور دل بسته شان هستم.. تک تک ِ شان را دوست دارم. انگار به هم از خوابی سیصد ساله بیدار شده باشیم..

فکر می کنم که خدا از سبد ِ آدم های خوب ِ دنیا آن ها را جدا کرده ست .. هم دلی واقعی یعنی در دل گرو محبت خدا داشتن. محبت واقعی را خدا در دل مومنین قرار می دهد.

إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا .....مریم ۹۶



.

.

الحمد لله.


.


  • ۱۹ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۵۳
  • وی بی
 

وَمَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا  

 وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ 

 وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ 

 قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرً

  • ۱۸ اسفند ۹۰ ، ۰۴:۵۵
  • وی بی
من ناراحت نیستم رفیق. واقعا نیستم. اتفاقی بود که افتاد. وقع ما وقع به خیال آن عرب های بندرنشین. آن کشتی که قرار بود عصر بیاید شب هم نیامد.. صبح هم نیامد.. اصلا نیامد.. غرق شد.. در یک دریای آرام و بی حاشیه غرق شد.. اما غرق شدن سرنوشت همه ی کشتی هایی است که به امید ساحل دل به دریا می زنند ...

.

.

اما من ناراحت نیستم. چون دیگر دنبال ساحل نیستم. باید از محمد صدرا یاد گرفت که چندسال پیشتر ازینها نوشته بود که موجیم.. و آسوده گی ما عدم ماست.. ما اگر به ساحل دل ببندیم ناراحتیم.. .

.

.

برای اینکه غرق دریای رحمت بود باید زحمت کشید. بی بند و باری یعنی در ساحل ماندن. یعنی به کشتی های دور نگاه کردن و تخمه شکاندن. یعنی غروب را دیدن و حسرت خوردن. یعنی طلوع را در ساحل آرزوها دیدن. با زحمت و مشقت است که می شود غرق شد.. غرق دریای محبت و معرفت الهی. 


امام جواد -روحی له الفداء- دعایی دارند که می فرمایند:

اللهم اجعلنا ممن نوى فعمل و لا تجعلنا ممن شقی فکسل و لا ممن هو على غیر عمل یتکل

یعنی خدایا! ما را از کسانی قرار ده که بعد از نیت عمل هم می کنند. ما را از کسانی قرار نده که از تنبلی بدبخت شدند و نیز از کسانی که عمل نکرده تکیه می کنند..
.

.

باید زحمت کشید. در این راه ناراحتی و خوشحالی فرع است. تنها چیزی که مهم است وظیفه است.


{به سفارش دوستی}

  • وی بی