سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

بی تعلقات

يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۱، ۰۳:۴۲ ق.ظ
بهم میگه چرا از خودت دفاعی نمی کنی ؟.. چرا نمی گی که اینطوری نیست؟.. زنگ بزن .. همین الآن .. این ها آدم های پدر سوخته ای هستند.. به ت رحم نمی کنند..

 دست ام را می گذارم روی شانه اش.. می خندم.. شاید در دلم کمی ناراحت ام اما.. می گویم من هیچ گاه راه نیفتاده ام دلم را با کسی صاف کنم... اهل ش نیستم... اشتباه کنم.. زیاده روی کنم.. می نویسم.. اما خوش ندارم از خودم دفاع کنم.. هیچ گاه دغدغه ی تصویر خود در ذهن بقیه را نداشته ام.. حتی در ذهن خانواده را هم نداشته ام.. گاهی تعجب می کنم که عده ای ابراز علاقه می کنند.. واقعا نمی فهمم.. همین است که از سوء تفاهم ناراحت نمی شوم.. و البته همه ی آدم های شهر هم دشنام روانه ام کنند، آن طور نگران نمی شوم.. چه بسا اینکه در همین سال های گذشته... آدم های زیادی ترک ام کرده اند.. گاهی با تاسف.. گاهی با دشنام.. اکثرا بی خبر.. چند نفر باشند خوب است؟ ده نفر؟ .. بیست؟ صد؟ .. پانصد؟.. برای ام مهم نیست دیگر. برای آدمی که اینها را دیده.. برای آدمی که در سخت ترین شرایط.. و دیوانه کننده ترین اوضاع.. جز خدا کسی را نیافته.. چرا باید نپختگی کند؟ .. ..

شاید بغض کرده ام که دارد اشک می ریزد. می گویم. برادر.. ناراحت نباش. اما دعا کن برای ام.. دعا کن.. به قول شهید علمدار، برای بهترین دوستان خود دعای شهادت کنید. 

  • ۹۱/۱۱/۲۹
  • وی بی