سجوم

شکست عهد من و هر چه بود گذشت ..
سجوم

لله الأمر من قبل ومن بعد

کجایند مردان بی ادعا..

دوشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۴ ب.ظ
برادر محسن ها چه قبل از جنگ و چه در زمان جنگ زحمت برای انقلاب کم نکشیدند.. اما این منصب لعنتی ریاست است که آدم را از خود راضی می کند.. آدم را طوری می کند که در یک مصاحبه ی ده دوازده خطی هم نمی تواند سراسر تکلف و خودآرایی و حدیث نفس نباشد... 

..

همین خودآرایی ها و تصنع ها و احساس قابلیت کردن ها بود که برادر محسن ها را کرد کارشناس امور اجتماعی !... کرد مشاور امور فرهنگی ... و قس علی هذا.. و انگار هیچ خبر ندارند که برای این مردم ِ عزیز از دست داده، برادر بودن خیلی بهتر و صمیمی تر از مهندس بودن یا دکتر بودن یا چه و چه بودن است... 

یاد ِ شهید همت به خیر.. وقتی بار اول از دیدار امام بر می گشت منقلب بود.. نزدیکان پرسیده بودند چه شده.. چرا اینطوری هستی... گفت: "امام دست خود را بر سرم کشید..."

.

.

ا

  • ۹۱/۰۴/۰۵
  • وی بی

نظرات  (۲)

لاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا
نوشتم که تذکری باشد ..اول برای خودم بعد برای شما ..
چند روز است به گوش خودم می خوانم برای درک بزرگی شهدا ببین گلچین از میان چه گل هایی بودند ..
و این روزها می خوانم احوال برادر محسنی را که سراسر شوق شور بود که پس از فتوحات مهم بازی دراز حضور امام مشرف می شوند و با همه ی شوق شان دست امام را بوسیده اند و انگار از تمام دنیایشان همین امام را می خواستند ...